سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنده یاد * آه از بهار بی یار*

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

و این آخرین روز را هم بی تو پای سفره‏های افطار نشستیم آقا جان .
و ای کاش می‏دانستی اشتیاق‏مان را به با تو بودن .
غروب دلگیر جمعه آن هم وقتی بدانی دیگر بساط میهمانی هم تمام شد دلگیرتر می‏شود . کاش بودی و دستی بر سر یتیمی‏مان می‏کشیدی و غبار غم از چهره‏هامان در این شب عید می‏گرفتی .
آقای خوبم ! دلم نمی‏خواهد پای سفره‏ای بنشینم که تو کنارش نیستی . این آخرین را به یادت و به نامت و به امید عفو و بخشش و عیدی تو و با آرزوی ظهورت باز خواهم کرد . آقا دلم گرفته . نمی‏خواهی به من هم عیدی بدهی  ؟ نگو که من سهمی از عیدی تو  ندارم . من در خانه کریمانه تو آمده‏آم و از دست کرم تو عیدی می طلبم .
آقا دلم تنگ است و تو می‏دانی که بی تو تمامی ماه‏های رمضان‏مان بی عید به پایان می‏رسد .
کاش تو هم صدایم می‏کردی . و می‏گفتی بیا بابا یخ کرد . باشد می‏روم . بی تو . اما به امیدت .
آقا یادت باشد مرا دست خالی باز گرداندی .
من هم یادم می‏ماند آقای خوبم !

ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د



برچسب‌ها:
[ جمعه 86/7/20 ] [ 6:14 عصر ] [ خدابیامرز ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب