سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنده یاد * آه از بهار بی یار*

سیزدهم بود و عصر دلگیرش و بارون و بارون و بارون . گفتم : چه روز مزخرفیه . خیلی دلگیره. همش هم که بارون می یاد .
گفت: ای بابا سهراب سپهری برا همین وقتا گفته «چشم ها را باید شست. جور دیگر باید دید»
این که چه جوری می شه جور دیگه دید رو من نمی دونم اما با   این حرفش منو برد تو فکر و خیال . با خودم فکر کردم مگه چند جور دیدن داریم؟ و حساب کتاب که کردم دیدم دیدن های ما متفاوته .
گاهی وقتا نگاه  می کنیم اما نمی بینیم .
گاهی وقتا هم نگاه می کنیم و هم می بینیم .
بعضی اوقات چشمامون از دیدن هم جلوتر می ره و خیره می شیم .خیره که شدیم بجز این که می بینیم یه چیزایی  رو نصیب چشمان مون می شه که تا حالا هیچ وقت ندیده بودیم .
 و اگر خیلی عمیق بشیم فکر هم به کار می افته و تازه این موقس که چشم باز می شه.
نمی دونم سهراب منظورش همینا بوده یا نه؟
 اما خدایی این ور سال تا حالا این جوری نگاه نکرده بودم و این خانم که کلا  سه تا نقطه بیشتر نبود تازه چشم منو باز کرد.
و یاد اون کلام  امیر المومنین علیه السلام افتادم که فرموده : بینا کسی است که به درستی شنید و اندیشه کرد .به درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت ها پندگرفت پس راه روشنی را پیمود و از افتادن در پرتگاه ها و گم شدن در کوره راه ها دور ماند .
مواظب باشیم بعد رفتن چشم مون باز نشه که خیلی دیره .
فاتحه حسن آقا یادتون نره .
یا محمد و یا علی

 



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/1/15 ] [ 12:53 صبح ] [ خدابیامرز ]

بسم الله النور

من امشب از کوچه های خسته و  زخمی، کوچه های غربت و غم ، کوچه های

نامحرم،کوچه های تنگ بی تابی ، ویرانی ، کوچه های خاکی ، کوچه های در آتش ، کوچه

های تهدید و سوز و گداز می آیم .

من امشب از کوچه های نامردی ، سیلی و بهت و ناباوری ، کوچه های غصب ولایت  و

ضرب بی حرمت ، کوچه  های بی یاور، بی مادر ، کوچه های درد و درد و درد می آیم.

من امشب از کوچه های سرد ، کوچه های ظلمت، غم ، غصه ، کوچه های  بی شرمی ،

کوچه های هیزم و میخ و در و دیوار ، کوچه های بی محسن ، کوچه های تازیانه و قنفذ

می آیم.

من امشب از کوچه های گریه و ماتم  ، کوچه های  بی حیایی و بی پروایی  ، کوچه های

بی کسی و ناکسی می آیم.

من امشب از کوچه  های الماس شکسته ، بزم الست ، کوچه های اشتیاق و درد

عاشقی، کوچه های جاری نهر سلسبیل ،کوچه های کنت کنزا مخفیا و  دلهای دریایی

،کوچه های سروهای خاکی و بیکرانه های شفق می آیم.

من امشب از کوچه های حماسه و بی باکی ، کوچه های پاکی ، بی تابی ، افلاکی و

عرشی ، کوچه های فریاد عشق ولایت ، محبت و اجر رسالت ، کوچه های مودت فی

القربی ، کوچه های ماتم یاس در فراق یاسین  می آیم .

من امشب از کوچه های بغض علی ، کوچه های آه و چاه ، کوچه های فرق شکافته

، کوچه های پاره های جگر ، کوچه های عرش سوخته و پیکر تیرباران ، قیامت ،‏ کوچه های

داغ و التهاب ، کوچه های تشنگی فرات ، کوچه های لبان تشنه سقا، قصه حصیر و بوریا

، گلوی پاره پاره و زخمی،کوچه های حلق بریده ، دست جداشده ، کوچه های خیمه

سوخته ، کوچه های نوای نی و نینوای نی ،‏ کوچه های نیزه ، دشنه ، تیر ، تشنه ،

شمشیر ، مشک پاره و تشنه ، شعله و بوی سیب ، عطش ، خون ، انگشت و انگشتر ،

کودک بی شیر ، گوش بی گوشوار، خار ، صحرا ، تیغ ، زنجیر، قرآن بر سنان و خیزران و 

کوچه های اسارت و  سیلی ،کوچه  های اشک و اشک و اشک می آیم . 

من امشب از کوچه های بنی هاشم می آیم .  

 من امشب از کوچه های تنگ تنهایی و یتیمی دلم می آیم . از غربت کده دلم . از کوچه

های نامحرمی دلم . از دستی که بر سرم کشیده نشد .و از کوچه های بی کسی ام می

نالم . از کوچه های پر مویه تنهایی هایم . از کوچه های بی شکیبی هایم . حیرتم .

سرگردانی ام . از کوچه های پر از آرزو که  باشی و من سر بر آستانت سایم و مویه و ناله

سردهم و عقده دل با تو گویم. من از کوچه های انتظار می آیم و از سردی و سوز کوچه

های فراق می نالم .

و تو خود  می دانی و امشب طعم تلخ فراق را دیگر بار می چشی .و بهتر از من می دانی

که سوز یتیمی بی تابم می کند و امانم می برد . تو امشب با من همدردی و من با تو .

تو امشب با من از همان کوچه گذر کرده ای که من با تو . تو امشب دردمند همان دردی

شدی که من سالهاست ، بیش از هزار سال است که به دوشش می کشم .آقایم بد

دردی است یتیمی و بد دردی است بی کسی. آقای من تو نباشی کیست که مرا به

خویش خواند و دست نجاتی باشد. آقای من دلتنگم .

دلتنگ تنهایی خودم و تنهایی تو .

آقای من نمی آیی؟

یا محمد  و یا علی

 



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/1/8 ] [ 12:24 صبح ] [ خدابیامرز ]

 

و چه نسبت نا همگونی بود بین من و تو آنگاه که تو رفته بودی و من از پس سال ها فاصله به سویت می آمدم.
وای کاش می شد این فاصله را که هر روز هم بیشتر می شود پر کرد. اصلا من آمده بودم تا همین فاصله را پر کنم.
اول به هم کیشانت سری زدم و بعد به آقایت و از پیش آقایمان که چه زود دارد به خیالی در دور دست بدل می شود به سراغت آمدم.
سامسونگ مایکروتل x540 قطره های خونت را به بازی گرفته است.
نوکیا 3250 و دستانی که دست مرا هم به گرمی به سوی خود می کشیدند خاک های زیر پایت را برایم ترجمه ای دیگرگون کرده است.
باورت نمی شود اما 500 زانتیای هدیه بانک کشاوزی چیزی نمی گذارد تا یاد آن آب ها بیفتم که تو در آن خروشیدی و دریایی شدی.آخر بانک همه مردم است بانک کشاورزی و تو دیگر برای همه نیستی و رنگ باخته ای.
lcd های هیتاچی را ندیده ای که با بیست و چهار ماه گارانتی قطرات خون تو را که برای همیشه مرا بیمه کرده اندبه دست فراموشی سپرده است.
باورت نمی شود گوشی های سامسونگی را که نازک ترین گوشی های کشویی جهان است و دیگر برایم چه فرقی می کند سنگر تنگ تو که اجازه ات  نمی داد حتی راحت دو رکعت قد قامت عشقت را بسرایی.
از کنار شهرک سینمایی دفاع مقدس هم گذشتیم. اینجا دیگر برای تو و به یاد تو ساخته شده بود و سکوت حاکم برآن فریاد بلند تو را در خود خفه کرده بود.
باورت می شود تکنو گاز - تکنو کیت خیلی خوب کیفیتی دارد . تازه ضمانت نامه سی جی سرویس هم دارد. نمی دانم چرا تو این ها را نمی فهمی و هنوز هم امل مانده ای. قنوت نمازهایت را دیگر به منی چند باید می خریدم؟
ساعت های سرتینا را نمی دانی چقدر دقیقند . همه روزمرگی هایم را برایم خوب رقم می زنند و من نمی فهمم که تو رفته ای. یادم رفته است .فراموشت کرده ام. اصلا تو مهم نیستی.
اینجا سبقت ممنوع است. سالهاست که ممنوع است و تو خود بگو که چرا باید سبقت های شما را من درک کنم؟
من خودم را هم فراموش کرده ام. و نمی دانم چرا تو هنوز هم بار مرا به دوش می کشی آن هم بعد از این همه سال رفتتنت؟ غروب غمبار اروند تو مرا به خود می خواند و غربت دو کوهه که همچنان چشم به دور دست ها دوخته است تا شاید احمدش باز گردد. و من همه تان را یادم رفته است. حتی فکه را که عجب صفایی دارد و هنوز دست نمی دانم آبادی و سازندگی بر آن نتازیده است.
آخر تو نمی دانی من مسوولیت زرق و برق شهرم را به عهده دارم . و باید آبادش کنم و چراغ هایش را باید روشن نگه دارم و برج میلاد را به عنوان بلندترین برج خاور میانه بسازم . اصلا می فهمی این ها چقدر مهم است؟ تو می دانی خاور میانه کجاست؟


و من از فراز همین برج میلاد آن قدر احساس بی کسی کردم تا آن که سوسوی نگاه تو دوباره مرا به خود باز خواند . و مرا به خودت خواندی و مرا به برج میلادت خواندی که مشتی خاک بود و خاک بود و خاک.
ومن آمدم و تو دوباره به یادم آوردی مرادت را که او را هم فراموش کرده بودم سفارش کرده بود که جنگ ما هنوز تمام نشده است و تا پایان تاریخ ادامه دارد.
و من آمدم تا با تو دوباره پیمان بندم که می مانم . و کربلای حسین را که تو برایم به تصویر کشیده بودی هم تماشا می کنم و هم خودم در آن نقش می آفرینم.
می بینی به همین سادگی از میان انبوه تکنولوژی های رنگارنگ مرا تا عمق عشق خواندی و سرمشقم را برایم قلم زدی.
باورکن سخت است پرواز در میان کبودی های زمین گیر زمانه مان اما تو مرا امید می دهی.
شاید من هم روزی آسمانی شوم .
دعایم کن. یادم باش.
فراموشم نکن.
غریبم در میان همه غربت های روزگاران و تو جاوید خواهی بود. مرا به خود بخوان.
یا محمد و یا علی

فاتحه حسن آقا یادتون نره

 

 



برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 86/1/2 ] [ 1:26 عصر ] [ خدابیامرز ]

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

31 اردیبهشته . یعنی دو ماه از سال نو می‏گذره و من اولین پست سال جدید رو دارم می‏نویسم . دو ماه ، یعنی یک ششم از سال . سالی که اسمش هم نوآوری و شکوفایی باشه و ی وبلاگ نویس ِ مدعی دو ماه هیچی ننویسه ؛ لابد اوج نوآوریه ! یا شایدم شکوفایی !

ی نگاه به پشت سرم انداختم . از تولد با سعادت رسول اکرم و امام صادق صلوات الله علیهما تا روز بزرگداشت عطار و سعدی و شیخ بهایی و کلینی تا روز ملی خلیج فارس و معلم و پرستار و کارآفرینی و شهادت صیاد و آوینی و امام حسن عسگری و حضرت معصومه و ..... همه و همه گذشت . و من هیچ ننوشتم . اینا تازه روزنگارا می شدن اگر می نوشتم . بماند از مسایل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و .... که دور و برم گذشت و من باز سکوت کردم .

این ی عرصه به شدت کوچک بود که با اختیار خودم و نه به اجبار و یا اکراه واردش شدم و نمی تونم بهانه ای داشته باشم . نمی دونم من مدعی ِ تبعیت از ولایت ، با این روش و خط مشی زندگی اگه تو زمان آقا عج باشم لبیک به زبونم می چرخه که بگم یا نه ؟

نمی خوام قصه رو خیلی احساسی ش کنم و یا خیلی مذهبی . نه اصلا می خوام از بعد انسانی بهش نگا کنم . واقعا امروز و دیروز و فردام با هم چه تفاوتی می کنن؟ و آیا تو رسم انسانیت این رکود و خمودی چیزی غیر از عقب گرد و حرکت سر پایین و قهقراییه ؟

شکوفایی پیشکشم . نو آوری طلبم . کاش اراده می کردم و آینده نگری . کاش اراده می کردم و برنامه ریزی. کاش اراده می کردم و حرکت . کاش اراده می کردم و ......

کم کم دارم شک می کنم . به خودم . به هویتم . به مسلمونیم . چرا امروز این قدر من از ایرانی بودنم فاصله گرفتم و و حتی از اسلامی که همیشه دستور به نشاط و شادابی و حرکت داده و سکون و رکود رو مذمت کرده . مثل اینکه این بحران هویت به من هم سرایت کرده .

 ** بنا به راهنمایی ی دوست عزیز که از فرم نوشته ام گله کرده بود تغییرات کوچکی تو نوشته ام دادم . اما باور کنین تقصیر من نبود که اینقد بد نوشتم . خودکشی می کردم اما نمی شد وارد مدیریتم شم . وقتی هم که وارد شدم و نوشتم همش ژرید و من با عصبانیت تموم همه رو دوباره نوشتم اما اونی نشد که باید و بود . گردن پارسی بلاگ که از مو باریکتر (الکی). تقصیر اونه

ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/1/1 ] [ 12:0 صبح ] [ خدابیامرز ]

آمدم . آخر تو می دانی که بی تو نمی مانم . و تمام روزهایم شب بودند بعد از تو تا امروز که آمده ام دیدار تازه کنم .

یادت هست گفته بودی که می روی و من می مانم .

گفته بودی که بر پای کاروانیان زنجیر می نهند و من باید صبوری کنم .

گفته بودی که گوشوار از گوش دختران می ربایند و سیلی بر گونه هاشان می زنند و چون مادر که بعد از او دریاها همیشه نیلی ماندند ، یادگارانت نیز .

 و من همه را دیدم و تنور خولی را که نور باران شد .

 هلهله نامرد مردمان کوفی را .

و خیزران را که بر شیارهای لبان خشکیده ات بوسه می زدند .

و نمی گویمت از مأجری که از سرمان کشیدند و از نگاه های خیره ای که بر فرزندان رسولخداروا دانستند .آه که نزدیک بود فالب تهی کنم .

 نمی گویمت از دردانه سه ساله ات که از غم فراقت سوخت و گداخت و ذوب شد و من هنوز لالایی غریبانه ام را برایش زمزمه می کنم . و خرابه برایم کابوسی هر شبه است .

امروز از پس چهل شب غریبی و اسارت دوباره آمده ام تا سوز تازیانه های فراقت را که بر دلم سنگینی می کند تو مرهم باشی و داغ شقایق های صحرا ها که زیر پا گذاشتم را به نشانی با خود آورده ام .ببین طفلانت را که غریبانه به آب می نگرند و گاه گستاخی آب را به اشک می شویند و گاه خاک گاهوار شش ماهه آرامیده ات را بر سر می کنند.

 آمدم حسینم . آمدیم بی آن که کسی ما را به پیشواز آید . آمدیم به شوق وصالت و این اشتیاق به سوزی دیگرگون بدل شد .سوزی که دریغ اگر در دلهامان و دل های آرزومندانمان سرد و خاموش سود .

آمدم تا بگویمت 

 السلام علی ولی الله و حبیبه . السلام علی خلیل الله و نجیبه . السلام علی صفی الله و ابن صفیه . السلام علی الحسین المظلوم الشهید . السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات . اللهم انی اشهد انه ولیک و ابن ولیک و صفیک و ابن صفیک الفائز بکرامتک . اکرمته بالشهاده و حبوته بالسعاده و اجتبیته بطیب الولاده و جعلته سیدا من الساده و قائدا من القاده و ذائدا من الذاده و اعطیته مواریث الانبیاء و جعلته حجه علی خلقک من الاوصیاء فاعذر فی الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری اخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردی فی هواه و اسخطتک و اسخط نبیک و اطاع من عبادک اهل الشقاق و النفاق و حمله الاوزار المستوجبین النار فجاهدهم فیک صابرا محتسبا حتی سفک فی طاعتک دمه و استبیح حریمه . اللهم فالعنهم لعنا وبیلا و عذبهم عذابا الیما. السلام علیک یابن رسول الله . السلام علیک یا بن سید الاوصیاء . اشهد انک امین الله و ابن امینه .عشت سعیدا و مضیت حمیدا و مت فقیدا مظلوما شهیدا و اشهد ان الله منجز ماوعدک و مهلک من خذلک و معذب من قتلک و اشهد انک وفیت بعهد الله و جاهدت فی سبیله حتی اتیک الیقین فلعن الله من قتلک و لعن الله من ظلمک و لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به . اللهم انی اشهدک انی ولی لمن والاه و عدو لمن عاداه . بابی انت و امی یابن رسول الله . اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره . لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات من ثیابها و اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و معقل المومنین و اشهد انک الامام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی .اشهد ان الائمه من ولدک کلمه التقوی و اعلام الهدی و العروه الوثقی و الحجه علی الدنیا و اشهد  انی بکم مومن و بایابکم موقن بشرایع دینی و خواتیم عملی و قلبی لقلبکم سلم و امری لامرکم متبع و نصرتی لکم معده حتی یاذن الله لکم فمعکم لا مع عدوکم صلوات الله علیکم وعلی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم وظاهرکم و باطنکم . امین رب العالمین.



برچسب‌ها:
[ شنبه 85/12/19 ] [ 1:8 عصر ] [ خدابیامرز ]

 

دوباره سلام

خیلی تنبل نیستم. سرم شلوغه .

بعد چهار سال بالاخره امام رضا علیه السلام ما رو طلبید. یه شبه ، ولی چسبید.نایب الزیاره همه مشتاقاشون بودم. به خصوص حسن ازنور که همین الان یه فاتحه براش بخونین تا یادتون نرفته. البته به جز یکی که هی اس ام اس زد و ازار داد و بالاخره هم نفهمیدم کدوم دوست نامردم بود. 

از اون روز هم تا حالا همش خوب می یارم.

به جز یکی دوتا مزاحمت از بعضیا که برام شب و روز نذاشتن مابقی اش خوب بوده.

 راستی زیارت حضرت معصومه علیها السلام هم نصیبم شد.

و یه آشنایی خیلی بامزه با یه مادر مهربون.

یه مادر مهربون یزدی که ما (من و دوستم)رو اون قدر شرمنده کرد که از خجالت اون قد آب شدم که امروز یکی از دوستام گفت چقدر لاغر شدی!!

تو این مدت هزار تا مطلب نوشتم .بعضیاش تو ذهنم و بعضیاشم رو ورق.اما هیچ کدوم رو نزدم. هم تنبلی هم مشغله و هم مزاحمای نتی که تا می بینن مسنجر ما روشنه هی می رن و میان. همون قصه مهمونای ناخونده.ما هم که بلد نیستیم چراغ خاموش راه بریم مجبور می شیم تحمل کنیم.

بگذریم.

حاج آقای فاطمه رجبی اینا هم که شد وزیر . از همین جا مصیبت این مسوولیت سنگین رو به ایشون و خانواده محترمشون تسلیت عرض می کنم.

تو مملکت خودمون هم که روی سلمان رشدی رو سفید کردن.

خوب راه حلش هم این بود که وزیر از علمای قم عذر خواهی کنه تا مجبور نشه استعفا بده. عذر خواهی به درگاه پیامبر اعظم صلوات الله علیه و مردم مسلمون دنیا و ایران اسلامی اونم در سال پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله مهم نیس. اصلا ربطی نداره به وزارت .

 این بابا شهرام خان هم که دررفت. خوب الحمد لله یه معضل اساسی حل شد. اخه اگه مونده بود ممکن بود تو این دولت بالاخره یکی پیدا بشه پته خیلیا رو بریزه تو دایره و بعدشم رو آب . خوب تو این زمستونی سردشون می شد . خوبیت نداش. فراری دندش که هم خودش راحت بشه و هم خودشون.

من برم تا کسی هوس نکرده در این جا رو تخته کنه.

روزهای خوبی داشته باشین.

 گول صدای بمبای ترقه نما رو نخورین. آمریکا جرات نمی کنه این ورا پیداش بشه.

یا محمد و یا علی

 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 85/12/8 ] [ 5:38 عصر ] [ خدابیامرز ]

 

شنیدین این خارجی ها می خوان یکی رو بهش احترام بذارن یا برای بعد از زبونم لالش بزرگداشت بگیرن یا به یه چیزی اعتراض کنن ؛

چی کارا می کنن؟

باریکلا یه دییقه سکوت خرجش می کنن و همین دیگه ! اینو بهش می گن بزرگداشت.

اما ما چی ما به خاطر سالگرد اهانت به حرم امامین عسکریین علیهما السلام خیلی بزرگداشت می گیریم و خیلی اعتراض می کنیم .

برای همین یه روز حوزه های

علمیه سراسر کشور رو تعطیل می کنیم.

خوب این هم اعتراضه دیگه تازه به روش مدرن!

خوب تو این یه روز طلاب محترم جمع می شن دور هم و کلی اعتراض می کنن و ........

تازه ما برا مبارزه با این دشمن بی تربیت و خیلی بی تربیت صهیونیستی که به قبله اول مون حمله می کنه و اون رو تا آستانه ویرانی می
بره خیلی کارای دیگه هم می کنیم. بشمرم.

خوب شما هم کمک کنین تا بشمرم.

1 . از همه اون جوونای بیکاری که همایش می ذارن به شدت حمایت می کنیم .

2 . روز قدس راهپیمایی می کنیم و با مردم فلسطین همدردی می کنیم.

3 . براشون تو نماز جمعه و راهپیمایی ها پول جمع می کنیم.

4 . این دشمنای بی تربیت شون رو تحریم می کنیم .

 و تاز ه این مورد آخر خیلی مهمه . و در خور توجه. و البته به شدت هم تحریم شون می کنیم. می گین نه . من می شمرم . شما هم کمک کنین.

1 . هر چی محصولات صهیونیستی تو بازار هست رو جمع می کنیم. مثلا محصولات نستله (نسکافه) رو تو مغازه ها نمی فروشیم .

تازه توی فروشگاه های دولتی

که اصلا . هرگز نمی فروشیم . از فروشگاه نهاد ریاست جمهوری گرفته تا وزارت خونه ها و هر کجا که شما بگین.

2 . فانتا نمی خوریم .  تازه اسپریت هم نمی خوریم و جلوی عرضه و فروشش رو هم می گیریم .

3 . کوکاکولا نه می خوریم و نه تولید می کنیم. تازه اونم تو مشهد امام رضا علیه السلام

4 .کارخونه نوکیا افتتاح نمی کنیم.

5 . ماشین اپل نمی ذاریم وارد شه و نمی ذاریم کسی سوار شه . تازه نمی ذاریم تو خیابون راه بره .

6 . فیلمای یهودی و تبلیغ تظلم شون رو از صدا و سیما اصلا پخش نمی کنیم .حتی اگه تام و جری باشه. اون که دیگه به هیچ وجه

پخشش نمی کنیم . چون

تاثیر سوء روی نسل بعدی و بعدتری هم داره .

6 . کاملا حواسمون هست که در ایام مسابقات جام جهانی به همه تحرکات این دشمن خیلی بی ادب توجه کنیم و اگر به خونه های

فلسطینی ها حمله کرد به دیدن و

پخش کردن فوتبال ادامه بدیم .

7 . جلوی عرضه هر گونه نسکافه به شکل گسترده رو در مراکز علمی و خرید و کلاس های زبان و غیر ذلک به شدت می گیریم.

8 . اجازه هر گونه استفاده ( البته نه به منظور تبلیغ بلکه صرفا استفاده ) از محصولات نایک ؛ تیمبرلند و ......... رو توسط ورزشکاران

مون اصلا و به هیچ

وجه نمی دیم.

و کلا اصلا فرهنگ مون رو اجازه نمی دیم که شبیه فرهنگ صهیونیستی بشه . نه تبلیغات تلویزیونی و نه بانکداری و نه مصرف گرا

کردن مردم مون و نه ......

این جمله در آکولاد و کروشه و پرانتز قرار داره و کلی سیستم امنیتی در پس اون قرار گرفته تا هر کسی اون رو نشنوه و اصلا یه

جورایی طبقه بندیه دیگه (این

عین کاریه که مرحوم میرزای شیرازی جهت تحریم تنباکو انجام داد.)

به اینا می گن رگ دینی و عرق مذهبی و غیرت که با نوش جان شیر حیوانات دراز گوش و مهاجرت به بلاد انگل ستان به تاراج برده شد .

و خدا خیر بده همه اونایی رو که قبلا ،فعلا و بعدا به همین نوع از دفاع از مردم مظلوم فلسطین و سایر مستضعفان می پردازند و به

همین شیوه به مبارزات بی دریغ

خود علیه رژیم بی تربیت صهیونیستی ادامه می دهند .

یا محمد و یا علی



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 85/11/24 ] [ 10:28 صبح ] [ خدابیامرز ]

سرباز بیچاره رو پیدا کرده بود و د سوال کن.

یکی نبود بهش بگه آخه خبرنگار حسابی باسوادتر از این پیدا نکردی که گیر بدی!

و چه سوالای مهمی !

-شما از عاشورا چی می دونی و کی رو می شناسی ؟ - حضرت ابالفضل .

آدم خوبی بود.

- فرمانده لشکر بود.

چه ویژگی داشت؟ - فداکار بود .

-تو به عنوان یه سرباز چه درسی از اون حضرت گرفتی ؟ - والله چی بگم . من این

 جا وقت ندارم . اگر تو شهر خودمون بودم الان کلی گریه می کردم براش.

و این همه اون چیزی بود که جوون این مملکت و به عنوان یه سرباز از عاشورا یاد

 گرفته بود. باید برای ابالفضل گریست .

مونده بودم تو کف این خبرنگار خوش ذوق و اون سرباز مسلمون بچه شیعه که

ابالفضل رو فقط با گریه می شناخت . و در جایی که می تونست بهترین الگوی

عملی رو داشته باشه چی می گفت.

ای بابا ! یکی هم نیس به خودم بگه آخه به تو چه که به این خبرنگاره گیر دادی . نکنه

 تو هم بیچاره تر از این خبرنگار پیدا نکردی؟

تو که این قد مدعی هستی از عاشورا چه الگویی گرفتی و دیگه رفتم تو فکر

راستی رد پای عاشورا تو زندگی ما کجاست؟

بوی غیرت؛ شهامت؛ ولایت پذیری؛ نماز با حال ؛ ایثار ؛ روح برادری ؛ عشق با قرآن ؛

خود رو ندیدین و ذوب در

ولایت شدن ؛ عزتمندی ؛ مردونگی ؛ ..........

و اگرما تو کربلا بودیم کدوم ور مرز بودیم ؟

اگه امروز عاشورایی بر پا بشه ما کوفی می شیم یا کربلایی ؟

مگه نه این که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؟

پس من و شما هم الان تو کربلاییم.

تو همین دنیای مجازی و واقعی . تو همین فضای نت و بلاگ و .....

چقد مولامون رو می شناسیم که تردید نکنیم؟

وای از کربلایی که امروز برپاست و ما خیلی راحت از کنارش گذر می کنیم و غافل

تراز کوفی هاخودمون رو تو صف

خودی ها حس می کنیم !

و وای از امتحان و بلایی که در اون گرفتاریم و هزار وای و وای دیگه !

و امان از اون لحظه ای که ما رو بخونن و ما جوابی برا پس دادن نداشته باشیم !

شما رو به خدا قصه شفاعت رو پیش نکشین که بهتر بلدم .اما باید یه چیزی برا

عرضه داشت که لیاقت شفاعت رو هم

پیدا کرد.



برچسب‌ها:
[ جمعه 85/11/6 ] [ 2:59 عصر ] [ خدابیامرز ]

بدون شرح ... 

عشق در مکتب حسین زانو می زند و راه و رسم عاشقی به خط خون رقم می خورد.

نینوا حدیث عاشقی را از نای بریده می نوازد و کربلای دلدادگی تجلی گاه عشق می شود.

حسین قتیل عشق ، کربلا قبله گاه عشاق و عاشورا فصل شوریدگی آنانی می شود

 که میثاق الست شان را به تمنای بزم می و میخانه علقمه و فرات سروده اند.

ساقی علمدار می شود و علمدار ساقی

و اشک انتظار خدا در شط اشتیاق می چکد تا سقا

مشک پر کند و سرمستان باده معرفت در تلاطم دریای مواج وجود

شهد شهادت را به گوارایی فرجام عشق بنوشند.

و اینک عرش عارفانی را به تماشا نشسته است که پیمانه لبریز کرده اند و حماسه

 وصل می سرایند.

و زین پس فصل باران نیزه ها و غزل خوانی لیلی است .

فریاد خار است و گوشوار به غارت رفته.

تفسیر اشک است و سوز من الذی ایتمنی علی صغر سنی

و فصل غربت همه آدینه های بی ندبه

و تنهایی او که در سوگ خدای عشق هر بامداد و شامگاه مویه به خون می کند

و در هر قد قامتی نوای هل من ناصر ینصرنی سر می دهد.

و من و تو .................. ؟



برچسب‌ها:
[ یکشنبه 85/11/1 ] [ 11:11 عصر ] [ خدابیامرز ]

وقتی مجمع وبلاگ نویسان مسلمان تشکیل شد.

وقتی اول که وارد می شدی احساس غریبی می کردی و کمی بعد یادت می رفت که تازه واردی.

وقتی مرام نامه مجمع با کلی شور و حال قرائت شد !

وقتی اون قدر شلوغ شد که دیگه نمی شد نفس بکشی.

وقتی هر چند دقیقه یه بار یه فیلم از روایت فتح پخش می شد و تو رو تو حال وهوای قدیما می برد و یادت می نداخت که یه وقتی تو همین شهر سیدی زندگی می کرد که تازه وقتی رفت زنده شد.

وقتی محمد مسیح مهدوی اکس نخورده دچار توهم توطئه می شد.

وقتی آقای شیرازی مدیر بلاگفا وارد شد و یک دانش ناپذیر پاچه خواری می کرد.

وقتی نام امام خمینی (ره) برده شد و عجب که جمع بچه مثبتا هم با مصیبت فزاینده ای یک صلوات بی حال فرستادند و دومی شو با تذکر.

وقتی

هی اسم این اقای منتظر قائم رو می اوردند و تو مجبور می شدی به احترام نام صاحب اسمش از جات بلند شی و همه چپ چپ نگاهت می کردند.

وقتی به یاد حسن از نور یکی از پست هاشو خوندن .

وقتی خسته از هر چی ایسم اومده بودی تو جمع بچه مثبتا راحت بشینی و این جا هم در امان نبودی.

وقتی مسعود ده نمکی و حمید داوود آبادی جیم فنگ شدند و کسی به روی خودش نیاورد.

وقتی آقای مزارعی تریبون مجری رو گرفته بود و ولش نمی کرد.

وقتی که باز هم خانم ها در اقلیت و سکوت به سر می بردند.

وقتی میز بانان محترم هی تپق می زدند .

وقتی آقای نیلی مشاور جوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خیلی بزرگانه حرف می زد و نفهمیدیم چه جوری سر از طالوت و جالوت در آورد (یعنی وقتی خودمان داشتیم حرف می زدیم )

وقتی مدیر محترم پارسی بلاگ سید بزرگوار قدم رنجه فرمودند .

وقتی این جواد مزارعی آگهی بازرگانی می شد.

وقتی صدرا قاضی وارد شد و انگار نه انگارکه صندلی خالی هم هست و می توان نشست .

وقتی میکروفن ها خش خش شان از صدای آدم ها بلند تر بود.

وقتی اون قدر احساس کردی که همه خودی هستن و پشیمون شدی از این که فرمت رو کامل پر نکردی .

وقتی که وقت پذیرایی شد و بدون هیچ خلاقیت وبلاگ نویسانه ای باز هم یه ساندیس و کیک بهت دادن .

وقتی آقای منتظر قائم مجمع رو با نشست تلویزیونی با صادق زیبا کلام عوضی گرفته بود.

وقتی یه دفعه یادت رفت وسط همین تهرانی و از نماد های مثلا تمدن دیگه خبری نبود .

وقتی یک دانش نا پذیر شبیه آدمک های کامپیوتری می شد .

وقتی سرباز گمنام امام زمان (عج) وارد شد و جهت اینکه از گمنامی در بیاد ،وسط حرفای آقای نیلی براش صلوات فرستادن .

وقتی پیش کسوت های وبلاگ نویسی هم آمده بودند.

وقتی آقای منتظر قائم یادش اومد که محرم نزدیکه و اگه یاد آقا ابا عبدالله رو نکنه خیلی نا مردیه.

وقتی یادمون رفت که برا سلامتی رهبر حتی یه صلوات بفرستیم.

وقتی جایی برای نماز خوندن خانم ها نبود.

وهزار تا وقتی دیگه ............

جای تو خالی بود . خیلی خالی حسن آقای ازنور.......................

 



برچسب‌ها:
[ جمعه 85/10/29 ] [ 8:42 صبح ] [ خدابیامرز ]
<   <<   6   7   8   9   10      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب