ميبينم كه رفيق باز كه بودين . سخت حرفه اي تر هم شدين . راستي رفيق نازنين . يادت هست نفسم تنگ شده بود .تو اون ماشين فسقليت . شب جمعه اي رفتم حرم آقا سلام خواهرشون رو برسونم . سلام شما رو هم رسوندم . گفتم شرمنده پول نداشتم كرايه تا حرم خواهرتون رو حساب كنم . اين شد كه به روش اصفانيا . رفيق شديم باهم و خلاصه كلي گپ و گفتگو تا رودروايسي كارخودش رو بكنه و كرايه لازم نباشه .
آره ديگه رفاقت اينجوريم ميشد . آباجي .