• وبلاگ : زنده ياد * آه از بهار بي يار*
  • يادداشت : رفيق عرشي ...
  • نظرات : 6 خصوصي ، 25 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ميبينم كه رفيق باز كه بودين . سخت حرفه اي تر هم شدين . راستي رفيق نازنين . يادت هست نفسم تنگ شده بود .تو اون ماشين فسقليت . شب جمعه اي رفتم حرم آقا سلام خواهرشون رو برسونم . سلام شما رو هم رسوندم . گفتم شرمنده پول نداشتم كرايه تا حرم خواهرتون رو حساب كنم . اين شد كه به روش اصفانيا . رفيق شديم باهم و خلاصه كلي گپ و گفتگو تا رودروايسي كارخودش رو بكنه و كرايه لازم نباشه .

    آره ديگه رفاقت اينجوريم ميشد . آباجي .

    ميشد . مگه نه . اما جاددددددد خالي بود . اينجا . اينقده خلوت بود . كلي جا خالي بود اينجا .
    پاسخ

    خدا از دهند بشنوه اباجي . ما كه دوس داريم رفيق باز بشيم اما خو نميشد. اين شيطون قلقلكمون مي دد و ما هم كه اماديم . دعامون كن اباجي . اميدوارم شوما جا ما وخالي كرده باشين. زنده باشين. يا محمد و يا علي