• وبلاگ : زنده ياد * آه از بهار بي يار*
  • يادداشت : رونالدينيهو و انتظار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    جهان را صاحبي باشد خدا نام ...
    سلام . حرفها انقده به دلم نزديک بود که احساس کردم خودم گفتمشون .... وقتي به به اين شعر فکر مي کنم درد همه وجودم رو مي گيره « تو بين منتظران هم ، عزيز من ف چه غريبي .... »
    آقاجونم،مهربونم !
    دلم مي خواد بگم بيا ، بيا که .... اما وقتي يه نگاه به خودم و دلم مي کنم ازت خجالت مي کشم . کدوم دل بايد فرش قدمهات بشه ؟ اين دل آلوده ؟!
    ..... هيچي نمي تونم بگم جز اينکه آقاجون ، شرمنده ام . شرمنده روي ماهت . اما آقاي مهربون من مي خوام بگم بيا ، به دل سياهم نگاه نکن . ببين شرمنده ام . ببين دلتنگتم . ببين از رو سياهي ازت خجالت مي کشم . ....
    مهدي جان !
    لايق فيض حضورت نيَم اما بگذار
    زندگي چند صباحي به خيالت بکنم