• وبلاگ : زنده ياد * آه از بهار بي يار*
  • يادداشت : ما همين الان در كربلاييم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ياس 

    سلام،

    فقط ياد گرفتم چپ برم و راست بيام بگم آره فلاني فلان كرد دل امير المؤمنين خون شد چلاني بهمان كرد دل اباعبدالله خون شد يكي نيست به خودم بگه خودت كم سوتي مي دي ؟كم دل آقا رو خون مي كني.راه مي رم به سيد هاني مي گم يعني ما اگه تو صحراي كربلا بوديم كدوم وري بوديم؟ مي دوني چي گفت بهم.بهم گفت برو ببين الان كدوم وري هستي؟تو كارات وجود غير محسوس آقا رو در نظر مي گيري؟عصراي جمعه مثل اونايي كه يه چيزي گم كردن سرگردون مي شي؟ داغ دلت تازه مي شه كه اي دل غافل يه جمعه ديگه نه حتي يه روز ديگه شب شد و آقا مو نديدم.اون وقت خودت مي فهي كه اگه اون موقع بودي علوي بودي يا زبونم لال خاك بر دهانم...........