زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار - من سالهاست اسکی می کنم. برف، کوه، اسکی جزئی از وجودمه. خیلی لذتبخشه. اگه نیام روحم خسته می شه. این دفعه باید طلا رو ببرم. سه روز دیگه ولنتاینه و من میخوام مدالم رو به دوستم هدیه بدم. - خیلی ها هنوز چشم به راهند. این امانت های خاکی که نه، این گنج های پنهان و خفته در خاک باید به آغوش خانوادههاشون برگردن. هنوز هم تکه ای استخوان، پلاکی یا نشونی میتونه هدیه خوبی برای چشمان منتظر مادری، همسری و فرزندی باشه. - میام اینجا احساس سرمستی و رهایی می کنم . توصیف شدنی نیست. آدم اینجا احساس غریبی داره. دوست داری هر چی انرژی داری ذخیره کنی و همه را یکجا از بالای دشت سفید پربرف که پایین میای سُر بدی. اون وسطا هم همه گلوت رو پر از حرفهای نگفتهات کنی و فریاد بزنی. - دوست داری بشینی و اونا که اینجا بودن فریاد برآرن و با تو حرف بزنن و تو فقط گوش باشی و گوش؛ تمام وجودت رو بدی تا مردانی رو که زیر این شنها آرمیدن و دستاشون از خاک تا افلاک هنوز هم برای تو بلنده ، از عرش ِ زیر این فرش خاکی روایت کنن. - می دونین اسکی و لذتش به اینه که روی برفای انبوه و فشرده باشه. مشکل اصلی ما همین عدم فشردگی برفه. تو ژاپن برف رو از شمال به جنوب میبرن که بچه ها برف بازی کنن، ولی تو مملکت ما برای ورزش هیچ اهمیتی قائل نیستن و مسوولین به فکر جوونای اینجا و تفریحشون نیستن. - میدونین بعضی جاها 30-40 سانت روی زمین رمل آمده. حتی در برخی مناطق که بچهها روی مین رفتن، دشمن روی پیکرها رو دوباره مین کاشته. این دو لایه کار رو سخت کرده ... - امکانات هم نداریم. فدراسیون ِ همه چی داریم. اما فدراسیون اسکی اصلا وضع خوبی نداره. - امکانات اینجا ابتدا در حد صفر بود. چند تا بیل و کلنگ بود و غذا هم نون و پنیر و گوجه. الان وضعمون بهتر شده، کنسرو بادمجون و لوبیا هم داریم. اینجا اغلب شیمیایی و جانبازان و نمی تونن هر غذایی رو بخورن. کم آبی بیداد می کنه. البته چن وقتیه که بیل مکانیکی از لشکر 27 آوردیم. - تو این منطقه فقط 2 یا 3 تا کافی شاپ داره. یه هتل کم ستاره هم داره و البته بیکلاس. من که ترجیح میدم برم سوئیس، تورنتو و بالاخره هم این کارُ می کنم. - البته از دولت توقع نداریم. نه پول، نه مقام و نه تقدیر نامه ولی کاش ی دوربین داشتیم. از همینا که امروز دست هر بنی بشری هست تا از این همه صحنههای تکرار نشدنی فیلم بگیریم. - تبلیغ و برنامه ورزشی فقط فوتباله! اصلا از اسکی حرفی نیست. باید صدا و سیما به این ورزش بپردازه. بماند که ما هر چی بگیم به جایی نمیرسه. بعد می گن فرار مغزها. خوب همینه که ورزشکارامون میرن تو تیم های خارجی. - کاش این روزنامهها و مجلات که عکس و اخبار بازی تیم بنفیکای پرتغال رو چاپ میکنن، از چاپ عکس و گزارش درباره تفحص و شهدای مظلوم این قتلگاه طفره نرن. بمونه که یکی از آرزوهای محال هست که داغش به دلمون مونده. کاش یک بانی خیری پیدا بشه و فقط ی دفعه کل بچههای تفحص رو میبرد به زیارت آقای خامنهای. همین شهید سید علی موسوی دلش پر می زد برای دیدار آقا. آخر هم آقا رو ندید. شلیک تیر و سوت اسکی بازها را به دره و شیب تند روی برفها سرازیر کرد... زیارت عاشورا می خونن و با توسل به اهلبیت (علیهم السلام) کار رو شروع می کنن تا زودتر به هدف برسن. با عصبانیت چوب های اسکی رو پرت کرده و انگار صحبت می کنه. - لعنتی کلی عقب افتادم. سرعتم گرفته شد. تو این مملکت هیچی درست نیست. تو دیگه از کجا جلوی من سبز شدی. لعنت بر تو. لعنت بر همه. با خودش حرف میزنه. چیزی رو بغل گرفته. - اگه غیرت داشتی میزدی. آخر به تو هم میگن مین؟ وجود داشتی میزدی. مردی بزن. من که اینجا وایسادم. جون مادرت بزن. بلند شده و به حرکت ادامه میده.لحظات پایانی مسابقهاس. خوشحال و خندان پیش میره. دستش رو بلند کرده و برا تماشاچیان تکون میده. صدای قهقهاش رو از حالا میشنوم. به نظر می رسه لحظات پایانی مسابقهاس. 700-800 مین خنثی شده و تمام چاشنی ها رُ تو لنگه جورابش جمع کرده . کار گره خورده. فاصلهمون زیاده. نمیدونم چی شده و یکباره صدای مهیبی به گوش میرسه. بچهها به اون طرف میدون. به سجده افتاده. از خط پایان عبور میگذره و صدای کف و سوت تماشاچیان به گوش میرسه. این هم خط پایانی است. اما آغازی دوباره. صدای فریاد و گریه دوستان و همراهان علیآقا به گوش میرسه. - خیلی خوشحالم. خیلی. به خصوص اینکه این بار آخرین مسابقهامه. تصمیم دارم اسکی رو کنار بگذارم. دلایلم کاملا شخصی است. البته هنوز برنامهای برای آینده ندارم. اشک و لبخند سرانجام تمام قصههای همیشه زنده تاریخ است. ای کاش میشد احساس علی محمودوند رُ بعد از این آخرین مسابقه پرسید. ای کاش میشد پرسید که علی محمودوند چه دید و چگونه باید دیدههای او را برای همیشه تاریخ به تصویر کشید . - السلام علیک یا اباعبد الله الحسین . السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک ...... ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ جمعه 86/7/13 ] [ 8:44 عصر ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |