زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار قطرات شبنم بر پیشانی باغبان جوان نشان از خستگی او بود.نخلستان چون همیشه همراز سرفراز ترین نخل بود. او بود و مشتی خاک ولی دریایی تر از هر دریا . هر بامداد که وضو می ساخت نخل ها تشنه تر از هر تشنه ای از چک چک قطره های دستانش وضو می ساختند و به او قامت عشق می بستند . قطرات شبنم بر گونه های یاس سپید - آن سوتر - حاکی از خستگی او بود . اما طراوت و شادابی یاس لطیف تر از هر گلبرگی گلشن این باغبان را نیز رونق بخشیده بود . گوییا عطر ملکوتی اش بوی عرش می داد و نسیم دلکش گیسوانش باغبان را آرام جان بود . از دورتر ها دو مرد از میان نخلستان نمایان شدند . جوان هر دو را باز شناخت . قطرات شبنم دیگر بار بر چهره جوان نشست . اما این بار از حجب و شرم . قطرات شبنم بر گونه های یاس قصه حجب و حیای او را می نگاشت اما سکوت دلنشین و رنگ رخساره نشان از دریای مواج دل او نیز بود . امین وحی سرود و شادمانی حضرت حق را زمزمه کرد : ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د
برچسبها: [ چهارشنبه 86/9/21 ] [ 11:38 عصر ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |