زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
هو المصور خیلی اتفاقی در جشنواره مطبوعات با او آشنا شدم و با دغدغه های ارزشمندش! و بعد گمش کردم و در یک وبلاگ گردی پیدایش کردم! و شدم پای ثابت نوشته هایش! و صدایش شد نوای ثابت وبلاگم! اما این روزها دیگر دلم نمی خواهد به او سری بزنم! بیشتر خجالت می کشم ! ترس برم می دارد ! وجدانم آزار می بیند! دلم تا آستانه ترکیدن می رود! پدرش رفت تا من و تو بمانیم و با هویت اسلامی و ایرانی مان، تمام شکوه و عظمت امام مان و آرمان هایش را به جهانیان پیشکش کنیم! و کردیم! آن قدر که گویی بعضی جاها برای خودمان چیزی نمانده است! دلم برای روزهای دهه فجر اول انقلاب بد جوری تنگ شده! برای آن روزهایی که هنوز صفای انقلاب بود و بوی تند اسفندی که کنار اتاق حضرت امام دود می کردیم و مردمی که میآمدند تا از اتقا امام هم تبرک بگیرند و انرژی برای یک سال بعدشان! و البته هیچ وقت ماکت امام را نچرخانیدم و از هواپیما پیاده اش نکردیم به بهانه بزرگداشت و نزدیم و نخواندیم به میمنت حضورش و انقلابی که کرده بودیم و هیچ وقت هم فیلم های کذایی را پخش نکردیم در بزرگداشت فجر انقلاب مان و شهدایش! بی خیال . بهتر که این جا را ببینید و بخوانید و مرثیه باورهای برخی مسوولین متولی ارشاد این کشور را های های فریاد کنیم! این ها را فقط از سر شرمی که از سجاد شاکری گرانقدر داشتم این جا نوشتم و بس! باید ی کار و یک مطالبه جدی کرد!
برچسبها: [ سه شنبه 90/12/2 ] [ 3:39 عصر ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |