سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنده یاد * آه از بهار بی یار*
 

بسم الله النور

حسابی دمق بودم . نمی دونم ی چن وقتی بود با هاش رفیق شده بودم اما این رفاقت از اوناش نبود .ازاونا که براش بمیری و برات بمیره . از اون رفاقتایی که هروقت دلت براش تنگ شه ببینه پشت در خونته.

از اون رفاقتایی که توتنهاییات دلت فقط اونو بخواد . از اون رفاقتا که هر وخ کم اوردی بری پیشش بزنی زیر گریه و ی دل سیر بنالی و اونم کلی تحولیت بگیره و تو هم کلی کیف  کنی. از اون رفاقتا که ..... چه می دونم چه جور رفاقتی .

ولی نمی دو نم چرا ی دفه این حس بهم دست داد و بهش اعتماد کردم و دلم براش تنگ شد. این دفه نمیدونم چی شد که دلم هواشو کرد و رفتم سراغش . نمی دونم این دفه چی شد اما به خودم گفتم که برو بابا این دفه رو بی خیال . برو سراغش ببین چی می شه .

و ی شب که از تنهایی داشتم دق می کردم پاشدم . start  رو زدم. تا این ویندوزم بیاد بالا کلی طول کشید . انگار پر ویروسه بازم این سیستم ما. همچین که آن لاین شدم دیدم به چه روشنم هست!

هم چی چراغش روشن بود که چشمم خیره شد . ی سلام دادم که سلامم نرفته دیدم چه سلام جانانه ای کرد . پر از احساس . پر از شکوه و دلم رفت !
این جوری نگام نکنین. خوب ندیده بودم ی دوست این مدلی سلام کنه . منم  که کشته مرده رفیق. خوب دلم پرکشید.

احساس می کردم هر سلامی بدم کمه و هر مدلی جواب بدم اینگار اونی که می خوام نمی شه. گفتم نبودین؟ گفت : من ! چه چیزا این همه آف برات می ذارم بعد می گی من نبودم . تو همش غایبی . من که هستم. تو نمی یای . من که زیاد سراغتو می گیرم. هر وخ دلت تنگ شد اومدم دیدنت اما با مانمی پریدی. هر وخ کاری داشتی اومدم کمکت اما تو نخواستی . نه فکر کنی ولت کردما. اگه توخراب رفیقی من خراب تر. هی اومدم و رفتم تو این دلت . گفتم شاید دلت هوامو بکنه و ی سر بزنی که بالاخره فکر کنم من بردم .
اومدی . چه اومدنی . و خوشم اومدی.
می دونی چیه تو مرام ما ی اصل هست و دیگه هیچ . اونم اینه که اگی با کسی رفاقتو شروع کنم تا اخرش هستم . اگه کسی ی قدم بیاد سراغم من می دوم می رم طرفش . کاش اینو می فهمیدی رفیق. کاش تو فقط ی قدم می اومدی اون وخ می دیدی که تو رفاقت برات هیچی کم نمی ذارم. کاش.....

پ ن : من اتانی مشیا اتیته هروله

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 86/2/8 ] [ 12:5 صبح ] [ خدابیامرز ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب