زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
یا حی همین دیروز به گمانش سرطان داشت! و تمام زندگی مرا نمی خواست یکباره خراب کند! .... به گمانم همه زندگی ام سرطان دارد وقتی نمی خواهد مرا شریک کند! حتی در هیچ هایش! حتی در گمان های واهی اش!
همین امروز هزار بار عذر خواهی کن هزار بار نفرتم می گیرد تو لیاقت تمام زندگی مرا نداشتی نداری حتی لیاقت زندگی سرطانی ام را برایم هیچی هم نگذاشتی حتی!
برچسبها: [ پنج شنبه 91/1/24 ] [ 4:46 عصر ] [ خدابیامرز ]
یا شاکر سلام آقای فیلترینگ این نامه را نوشتم بابت تشکر از فیلتر کردن این سایت تریبون! حیلی سایت بدی بود. حرف های مفت. عکس های مستهجن. لیتک سایت های خائن. مقالات ضد انقلاب و دور از شوونات اخلاقی . اصلا آقای فیلترینگ! آمدم یگ گلگی هم بکنم. چرا این قدر دیر اقدام کردید؟ زبان بعضی ها را باید از حلقوم شان کشید تا بی جا نکنند و هر حرفی را نزنند. آقای فیلترینگ! تشکرم یک طرف و گلگی ام یک طرف! من از این تریبونی ها اصلا خوشم نمی آید. کلی خوش حال شدم وقتی شنیدم حالشان را گرفتی! دیگر مجبور نیستم خزعبلاتشان را تحمل کنم و هی دروغ و چرند و پرند و خدا به دور و زبانم لال و وایروم به دیوار این تریبونی ها را بخوانم و ببینم! تریبونی که اسم آقای بوووووق را بیاورد باید هم درش را گل گرفت. اسم خودش را هم گذاشته تریبون مستضعفین! کاش اسمش را عوض کرده بودید و می گذاشتید تریبون مستکبرین! حالا چند روزی است سایت های بهتری را موتور های جستجو به من معرفی می کنند. این قدر خوبند. با حال. با مزه. هیچ چیز بدی هم ندارد گویا اگرنه شما که مثل شیر ایستادی و با شیلنگ خفه شان می کردی! آقای فیلترینگ! اصلا بگذار یک بار دیگر از تو تشکر کنم. این بار خیلی بیشتر! همان بهتر که تریبون هم برود لیست فیلترهای شما! فقط یک نگاهی بینداز به صفحه پیوندها و ببین در برابر سایت هایی که فیلتر کردی چند تا را پیوند کرده ای! فقط یک نگاهی بینداز و ببین در برابر سایت هایی که بستی چقدر محتوای پاک تولید کرده ای! اصلا هیچی نگاه نکن! جلوی پایت را ببین! یک وقت صفحه پیوند ها را فیلتر نکنی اشتباهی! نوشته برگزیده برچسبها: [ سه شنبه 90/12/16 ] [ 5:51 عصر ] [ خدابیامرز ]
[ دوشنبه 90/12/15 ] [ 12:19 صبح ] [ خدابیامرز ]
یا جبار خدایی ضد گلوله شده اند این کارگردان ها و مسوولین سینمای دفاع مقدس ما. هر کی هر چه بگوید کک شان هم نمی گزد. مردم را" الاغ" فرض کرده اند و یک مشت آدم چیز نفهمی که هیچ از آن سال ها ندیده اند و نشنیده اند و حالا آمده اند یک مشت خزعبلات به خوردشان به جای فرهنگ جهاد و شهادت تحویل دهند. بهترین رزمنده ها و با اخلاص ترین شان همان هایی هستند که کارهای احمقانه می کنند و دست آخر هم به بهانه توجیه موجی جلوه می دهندشان! رزمنده ها آش ریخته را می خواهند نذر حضرت عباس کنند و اگر نه این باشد هم برای فرار از قانون؛ بهترین راه رفتن به جبهه است تا دست هیچ کس به شان نرسد! تازه این نظام از اول انقلابش تا حالا در پی دستگیر کردن عوامل پخش فیلم ها و موسیقی های مستهجن و خلاف است و هنوز هم نتوانسته کاری کند و تازه قاچاقچی ها پیشرفته تر هم شده اند و به روزتر و دولت ها اندر خم یک کوچه مانده اند. رزمنده هایی که شکل و شمایل آن روزها را داشتند، بی مسوولیت بودند که زن و زندگی را می گذاشتند و می رفتند و مال مردم هم برایشان بی اهمیت بود و اگر از این مدل رزمندهای اخراجی ها بودند که یک مشت ابله کوته فکر بودند! فرماندهان هم که تکلیف شان روشن بود،سلیم با تعجب از آمدن فرمانده به او می گوید:" من فکر کردم شما از این فرماندهایین که خودتون می مونین و بقیه رو میفرستین جلو" و جالب این که تا آخر فیلم هم کوچک ترین آسیبی نمی بیند در حالی که همه رزمنده ها شهید شدند! البته در این فیلم احمق ها و ابله ها بودند که آرزوی شهادت می کردند و آن ها که شهید می شدند، همه مرده بودند! و این تداعی می کند همان حرف صریحی را که زده شد. کارگردان به ظاهر برای فرار از حرف های کلیشه ای، ژانر طنز را انتخاب کرده و و صد البته به جای طنز، لودگی و حماقت و بلاهت را تصویر کرده است و بس. در این فیلم به راحتی شفاعت، نماز، نام گذاری کوچه ها به نام شهدا و خیلی مسایل دیگر به سخره گرفته می شود. آن جا که سلیم به نایب در حال نماز می گوید: تو که به حرف بنده خدا گوش نمیدی، فکر میکنی خدا به حرفت گوش میده؟ نمیده! و البته در هیچ کجا نیز نمی بینیم که سلیم نماز بخواند الا به مسخره و برای فرار از دست نیروهای کمیته. نمی دانم جبهه هایی که دانشگاه بودند و انسان ساز، در فیلم های امروز دفاع مقدس کجا رفته اند و مسوولینی که مدعی نظارت و ارزشیابی فیلم ها هستند، چرا ارزش ها را گم کرده اند و ملاک ها را فراموش؟ اصغر فرهادی از همین قسم سینما به آن سوی رفت! سینمایی که تنها مجوز ساخت فیلم های بی ارزش و دون محتوا را صادر می کند و تشویقش هم می کند و بودجه های کلان نیز برایش اختصاص می دهد. سینمایی که دارد تمام ذائقه مخاطب ما را با خود به سمت دعوت حاتمی کیا سوق می دهد و بر بال فرشتگانش را به کلیشه ای و شعاری بودن متهم می کند! ضدگلوله سکانس مبتذلی است از سریال" لیلی با من است، مارمولک و اخراجی ها" که با تقدیر هیات داوران جشنواره فیلم فجر، فرهادی های دیگری را نیز به جامعه سینمای جهان هدیه خواهد کرد!
برچسبها: [ یکشنبه 90/12/14 ] [ 12:57 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله شب صبح می شود و دلم دل دل می کند برای بیدار شدن! و صبح شب می شود و دلم شور می زند برای زندگی! این روزها دل نمک سود اما ارزان است! دارم پارکینسون می گیرم! انار دلم سرطان خون گرفته است! و مغزم هپاتیت بی! و استخوان های زندگی ام پوک شده اند! و همه مرا که می بینند آلزایمرشان عود می کند! دچار ام اس حاد دارم می شوم! کلاغ سیاه های این دل چند سالی است، مهاجرت را فراموش کرده اند! زمستان دل من! حتی برف هم نمی گیرد تا کسی روی دلم اسکی کند! این روزها نزدیک عید نوروز است! نمی دانم چرا مرض قند نمی گیرم! هوای دلم بد گرفته و آلوده است! سرب سنگینش کرده است! و نزدیک است قطار جانم، در آخرین ایستگاه بایستد و سوت پایان بکشد! چه دودی دارد این سوز دل! همه جا سیاه شده! و سیاهی آن به روی خیلی ها می ماند! کاندیداهای بزرگوار! گرانی بیداد می کند! رای می دهم ولی شما را به خدا رای من را هم به قیمت این روزها حساب کنید! بگذارید تمام سرطان ها، ام اس و هپاتیت برای من باشد! اصلا من صدقه سرتان! شما فقط آلزایمر نگیرید! نوشته برگزیده برچسبها: [ یکشنبه 90/12/7 ] [ 7:32 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم ربک 18 سال پیش اون سر دنیا یک غذایی خوردیم که باورمان نمی شد خورش لوبیا باشد. هر لوبیا به اندازه یک باقلای درشت بود. وقتی به وطن می آمدم کمی هم از این نوع لوبیا با خودم آوردم و خوب خیلی طبیعی بود که زود تمام شد و جوجه ها دائم سراغ خورش لوبیای سحرآمیز را می گرفتند. سال 2000 بعد از عقب نشینی رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان، رفت بودیم دیدن دوستان و تبریک به شان که این خورش را باز تعارفمان کردند و بچه های هم بال درآوردند که آخ جون لوبیای سحرآمیز! و باز بنده ی دو کیلویی لوبیای سحرآمیز بار زدم و آوردم با خودم. ولی باز هم تمام شد.این بار خیلی زودتر. عید سال 1384 قول داده بودم بچه ها را ببرم جنوب و به دلایلی نشد و برای همین یک سورپرایز جالب برایشان داشتم و بی آن که بدانند روز 12 فروردین بردم شان شهرضا. یعنی درست روز تولد حاج همت که خیلی برای بچه ها دوست داشتنی بود؛ ما بر مزار این سردار بی سر بودیم! و باز این نوع لوبیا را در شهرضا پیدا کردم و این بار بیشتر خریدم! حالا چند سالی است خورش لوبیای سحر آمیز به خورش حاج همت تغییر نام داده است و البته باز هم با کنسی ولی تقریبا بچه ها بیشتر به بهانه خورش لوبیا؛ یاد حاج محمد ابراهیم همت می کنند! من که بالاخره نمی دانم روز شهادت این بزرگوار 17 اسفند است یا 22 اسفند اما به نظرم آمدآن روزها درگیر ما بعد انتخاباتیم و شاید نرسم چیزی بنویسم. خورش امروز هم مزید بر علت شد. اصلا مهم نیست. مهم راه و آرمان اوست که این روزها بد به دست فراموشی سپردمش! یادم باشد که شهید همت گفته بود بعد از هر نماز سر بر سجده بگذارید و محاسبه کنید که روزتان را چگون گذرانده اید. چون بعد از نماز شما به خدا نزدیک تر شده اید و این حالت بهترین فرصت برای محاسبه نفس است. امروز هم این سفارشش را یادم بماند و عملی کنم یک روز را به بهانه یک شهید و با آرمان یک شهید سپری کرده ام. خودش کلی لطف دارد! خدا ما را با شهدا محشور کند! نوشته برگزیده
برچسبها: [ چهارشنبه 90/12/3 ] [ 4:1 عصر ] [ خدابیامرز ]
هو المصور خیلی اتفاقی در جشنواره مطبوعات با او آشنا شدم و با دغدغه های ارزشمندش! و بعد گمش کردم و در یک وبلاگ گردی پیدایش کردم! و شدم پای ثابت نوشته هایش! و صدایش شد نوای ثابت وبلاگم! اما این روزها دیگر دلم نمی خواهد به او سری بزنم! بیشتر خجالت می کشم ! ترس برم می دارد ! وجدانم آزار می بیند! دلم تا آستانه ترکیدن می رود! پدرش رفت تا من و تو بمانیم و با هویت اسلامی و ایرانی مان، تمام شکوه و عظمت امام مان و آرمان هایش را به جهانیان پیشکش کنیم! و کردیم! آن قدر که گویی بعضی جاها برای خودمان چیزی نمانده است! دلم برای روزهای دهه فجر اول انقلاب بد جوری تنگ شده! برای آن روزهایی که هنوز صفای انقلاب بود و بوی تند اسفندی که کنار اتاق حضرت امام دود می کردیم و مردمی که میآمدند تا از اتقا امام هم تبرک بگیرند و انرژی برای یک سال بعدشان! و البته هیچ وقت ماکت امام را نچرخانیدم و از هواپیما پیاده اش نکردیم به بهانه بزرگداشت و نزدیم و نخواندیم به میمنت حضورش و انقلابی که کرده بودیم و هیچ وقت هم فیلم های کذایی را پخش نکردیم در بزرگداشت فجر انقلاب مان و شهدایش! بی خیال . بهتر که این جا را ببینید و بخوانید و مرثیه باورهای برخی مسوولین متولی ارشاد این کشور را های های فریاد کنیم! این ها را فقط از سر شرمی که از سجاد شاکری گرانقدر داشتم این جا نوشتم و بس! باید ی کار و یک مطالبه جدی کرد!
برچسبها: [ سه شنبه 90/12/2 ] [ 3:39 عصر ] [ خدابیامرز ]
اللهم لک الحمد به انگلیس و فرانسه نفت نمی فروشیم! قبل از این که بخواهند نخرند! و بازار های نفتی جهان ، شاهد بالارفتن قیمت نفت است! و این بالا رفتن قیمت برای اروپا گران تمام می شود! و برای ما هم نخریدن نفت گران تمام می شود! یک بازی که اروپا شروع کردند و مهره ها را ما پیش بردیم! اصلا خیلی خوب! حرفی نیست ! واقعا این یک بار هم که شده دست شان درد نکند که منفعل نبودند! اما یک نکته مهم این که وقتی غربی های نه چندان محترم از این بازی ها در می آورند، برای قبل و بعدش برنامه ریزی می کنند. یعنی برای جریان سازی رسانه ای اش، برای جایگزین کردن موارد و دخل و خرجش و برای چگونگی هدایتش تا رسیدن به هدف و حتی برای احیانا شکسن خوردن و چگونه جمع کردنش! نکته مهم این که آیا دولت مردان ما هم به این موارد و به خصوص به تبعات اقتصادی این نفت نفروختن و به مدیریت رسانه ای آن و حتی به احتمالا پاتک های غربی ها فکر کرده اند؟! حتما کرده اند دیگر! برچسبها: [ دوشنبه 90/12/1 ] [ 2:8 عصر ] [ خدابیامرز ]
[ یکشنبه 90/11/30 ] [ 12:44 صبح ] [ خدابیامرز ]
به نام خدا بنده از همین جا اعلام می کنم سال آینده در راه پیمایی روز 22 بهمن شرکت نخواهم کرد. زیرا از نوع ساندیس ها و کیک های توزیع شده در جریان این راه پیمایی راضی نبوده و نیستم. این کیک ها و ساندیس ها موجبات سرما خوردگی بنده و فرزندانم را فراهم آورده و ما را تا امروز زمین گیر کرده است. امضا: یک ساندیس خور درجه یک پشیمان آخرنوشت: * با توجه به راه افتادن کاروان جهانی حرکت به سوی بیت المقدس و احتمال توزیع کیک های خارجی و ساندیس با کیفیت مطلوب پیشنهاد می کنم به این کاروان بپیوندید. ** برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص نحوه توزیع کیک و ساندیس به اینجا مراجعه فرمایید. *** مرام داشته باشید و اگر خبری شد و ما نبودیم تک خوری نکنید!
برچسبها: [ پنج شنبه 90/11/27 ] [ 11:54 عصر ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |