زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار قطرات شبنم بر پیشانی باغبان جوان نشان از خستگی او بود.نخلستان چون همیشه همراز سرفراز ترین نخل بود. او بود و مشتی خاک ولی دریایی تر از هر دریا . هر بامداد که وضو می ساخت نخل ها تشنه تر از هر تشنه ای از چک چک قطره های دستانش وضو می ساختند و به او قامت عشق می بستند . قطرات شبنم بر گونه های یاس سپید - آن سوتر - حاکی از خستگی او بود . اما طراوت و شادابی یاس لطیف تر از هر گلبرگی گلشن این باغبان را نیز رونق بخشیده بود . گوییا عطر ملکوتی اش بوی عرش می داد و نسیم دلکش گیسوانش باغبان را آرام جان بود . از دورتر ها دو مرد از میان نخلستان نمایان شدند . جوان هر دو را باز شناخت . قطرات شبنم دیگر بار بر چهره جوان نشست . اما این بار از حجب و شرم . قطرات شبنم بر گونه های یاس قصه حجب و حیای او را می نگاشت اما سکوت دلنشین و رنگ رخساره نشان از دریای مواج دل او نیز بود . امین وحی سرود و شادمانی حضرت حق را زمزمه کرد : ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د
برچسبها: [ چهارشنبه 86/9/21 ] [ 11:38 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلوه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک و رحمه الله و برکاته قرار داشتم هرگز آپ نکنم اما این بیت شعرُ یکی از دوستان برام فرستادن و منُ یاد مرحوح نظری انداختن که سال گذشته همین بیت رُ برام فرستاده بود . به یاد کبوتر امام رضا علیه السلام در این شب زیبا ی فاتحه بخونیم . ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ چهارشنبه 86/8/30 ] [ 10:10 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار fakhri mohtashami: http://www.norooznews.ir/ گلایه خاتمی *** هر چه صبر کردم پاسخی دریافت نکردم لذا دو جمله بعد را زدم که خوشبختانه جوابی آمد
fakhri mohtashami: fakhri mohtashami: ببخشید fakhri mohtashami: چی صداتون کنم ؟ fakhri mohtashami: هممون خدابیامرز لازم داریم البته zendeyad: همون خدابیامرز zendeyad: یا هر چی ز دیگه که دوست دارین zendeyad: به رسم آزادی بیان fakhri mohtashami: آزادی بیان هویت افرادو نمی گیره که zendeyad: باور کنم ؟ fakhri mohtashami: چی رو برادر fakhri mohtashami: یا خواهر؟ zendeyad: خواهرم zendeyad: این که ازادی بیان به هر نحو مدلش هویت افراد رو نمی گیره zendeyad: در ضمن مگه ما داشتیم راجع به ازادی بیان و نقشش در هویت می چتیدیم؟ fakhri mohtashami: fakhri mohtashami: راستی موضوع چی بود ؟ zendeyad: شما مطالبات 1400 سال پیشتون رو یادتون میاد zendeyad: اما بحث ده دقیقه پیش رو نه ؟ zendeyad: fakhri mohtashami: مطالبات 1400 ساله ایرانیان fakhri mohtashami: zendeyad: اها zendeyad: شما یعنی این قدر وطنپرستین zendeyad: که مطالبات ایرانیان رو یادتون می مونه fakhri mohtashami: حب الوطن من الایمان zendeyad: حرف خودتون رو نه zendeyad: ؟ zendeyad: ان هذا لشیء عجاب zendeyad: نمی دونم با این حافظه چی جوری می خواین مطالبه کنین zendeyad: بهتر نیست حق و حقوق معوقه رو به کسی بسپارین که لااقل یادش بمونه که چی می خواد fakhri mohtashami: ببین خواهر فحشی متلکی چیزی ؟ fakhri mohtashami: مشکل ندارما fakhri mohtashami: راحت باش fakhri mohtashami: عزیزم fakhri mohtashami: zendeyad: ای بابا zendeyad: شما که اهل گفتمانین zendeyad: چرا از حرف اصولی و منطقی می رنجین ؟ fakhri mohtashami: یه لحظه لطفا zendeyad: ظاهرا شما تمابل به فحش دارین دور از جونتون zendeyad: چشم fakhri mohtashami: ببینم این بچه چی می گه zendeyad: می بینین zendeyad: حقوق زنان هم چنان پایمال شده است zendeyad: هم چنان باید اسیر بچه هاشون باشن zendeyad: نمی دونم چرا این همه مطالبه بازم اثر نکرد zendeyad: و من و شما مجبوریم هم چنان جور بچه داری رو به دوش بکشیم fakhri mohtashami: نه موضوع این نیست fakhri mohtashami: این بچه مجازی داره درد دل می کنه fakhri mohtashami: اجازه می دی ببینم چی می گه؟ zendeyad: بازم به دولتای قبلی fakhri mohtashami: خدای من چه دل پرغصه ای fakhri mohtashami: zendeyad: که لا اقل درد زایمان رو از سرمون کم کردن zendeyad: و برامون بچه مجازی خلق کردن zendeyad: برید بهش برسید zendeyad: تا مثل بچه های واقعی از دست نرفته zendeyad: اونا که تو خیابونا به برکت ازادی و ابادانی دولت فخیمه توسعه و اصلاحات zendeyad: همه اصلاح شدن و الان تو کوچه و خیابون دارن حالشو می برن zendeyad: راست می گید zendeyad: برید به اون برسید zendeyad: اون لابد درددلش شنیدن داره و ما نه zendeyad: ازادیه دیگه zendeyad: قربون محبت توون fakhri mohtashami: zendeyad: مزاحم نمی شم zendeyad: ما که همیشه از الطاف دولتین فخیمه توسعه و اصلاحات بهره مند بودیم zendeyad: اینم روش fakhri mohtashami: ما که اینجا سنگ صبوریم خواهر fakhri mohtashami: شمالایق بدونین درخدمتیم fakhri mohtashami: zendeyad: من کاری نداشتم zendeyad: گفتمرسشگری حق منه zendeyad: و البته شنیدن پاسخ zendeyad: به نشانه فرایش شما و البته تعالیم دولت فخیمه اصلاحات fakhri mohtashami: من هم مهلت خواستم و ندادید zendeyad: اما پاسخی واصل نگردید zendeyad: wow zendeyad: من تا فرا صبح هم منتظر می مونم zendeyad: ولی به شرطی که حق تقدم هم رعایت شه fakhri mohtashami: و البته با این بدبینی مفرط بعیده که دنبال پاسخ باشید عزیز مهربان fakhri mohtashami: zendeyad: سوایی چاسخ ندید zendeyad: wow zendeyad: بدبینی zendeyad: می خواین برم روانچزشک و برگردم تا شما تشریف میارین جهت پاسخ گویی zendeyad: نمی دونستم ادمایی که ما بدبین فرضشون کردیم zendeyad: حقشون نیست که پاسخ بگیرند zendeyad: تصدیع ما را به فخامت دولت اصلاحات و به روح گفتگوی تمدن ها عفو بفرمایید zendeyad: شاید که روح نیاکان اصلاحات و کارگزاران مارا هم ببخشایند zendeyad: شما که ما رو قابل نمی دونین جهت چاسخ گویی zendeyad: با اجازتون من این چت رو می زنم تو وبلاگم zendeyad: شاید روح جمعی و جوانان فهیم این مرزو بوم و این وطن عزیز به سوالای من پاسخی بدن zendeyad: اجازه هست ؟ BUZZ!!! fakhri mohtashami: جانم fakhri mohtashami: fakhri mohtashami: فراموشتان نکرده ام دوست من fakhri mohtashami: خوب fakhri mohtashami: پاسخ zendeyad: اجازه هست فرشته مهربون؟ fakhri mohtashami: اجازه مرور می فرمایید zendeyad: من مزاحم وقت گرانبهاتون نمی شم zendeyad: خواهش می کنم zendeyad: بفرمایین zendeyad: حق شماست fakhri mohtashami: تشریف می برید ؟ zendeyad: نه zendeyad: گفتم شاید شما فرصت نداشته باشید fakhri mohtashami: چند دقیقه در خدمتم fakhri mohtashami: بد نیست بفرمایید fakhri mohtashami: سوال؟ zendeyad: وا zendeyad: من که همون اول پرسیدم zendeyad: قراره دوباره چت رو تکرار کنیم fakhri mohtashami: خوب مطالبه از کی و چرا ؟ zendeyad: شما هم که قرار شد مرور کنید fakhri mohtashami: مطالبه فی نفسه چیز خوبی است خصوصا اگه توسط مردم از حاکمان باشه fakhri mohtashami: نه مطالبه حتی محاکمه zendeyad: البته ظاهرا بستگی داره که حاکم کی باشه fakhri mohtashami: فکر کنم چیزهایی یادم مانده باشد از تعالیم ارجمندی که خوانده ایم fakhri mohtashami: مثل شما zendeyad: حالا با هه این تواصیف fakhri mohtashami: ائمه ما وپیامبر اکرم zendeyad: می تونم این چت رو بزنم تو بلاگم ؟ fakhri mohtashami: خودر و در برابر نقد قرار می دادند حتی توسط کفار و مشرکین و منافقین fakhri mohtashami: درسته؟ fakhri mohtashami: واهمه ای از مطالبه نداشتن fakhri mohtashami: چون برحق بودن zendeyad: نشونه تاریخی اش رو می فرمایین zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: و حتی مناظره با دهریون zendeyad: و البته از همه انواعش zendeyad: نقد zendeyad: مطالبه zendeyad: محاکمه fakhri mohtashami: صفحه صفحه تاریخ اسلام zendeyad: مناظره BUZZ!!! fakhri mohtashami: روزی که پیامبر بدن مبارکش را در معرض ضربه عرب جاهلی قرار داد zendeyad: این کدوم نوع بود ؟ fakhri mohtashami: و همه متاثر شدند و آن فرد می خواست پیامبرش را امتحان کند zendeyad: بله خوانده ام fakhri mohtashami: رفت و بوسه ای نثار کرد zendeyad: مطالبه بود zendeyad: ؟محاکمه بود ؟ fakhri mohtashami: نوع ادای حق مردم zendeyad: نقد zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: مناظره فراوان داریم zendeyad: نه fakhri mohtashami: تاریخ نمی خونی ؟ zendeyad: سوا من این نیست zendeyad: خوندم zendeyad: می خوام بدونم zendeyad: شما فرمودین مطالبه حق مردمه fakhri mohtashami: و محاکمه داستان قضاوت های علی را نمی دانی ؟ zendeyad: منم قبول دارم fakhri mohtashami: گفتم حق است zendeyad: و هیچ عاقلی این روانکار نمی کنه fakhri mohtashami: و گفتم در سیره نبوی و علوی آموزش داده شده zendeyad: اا نکته این جاست fakhri mohtashami: و گفتم خاتمی آموزش داد fakhri mohtashami: و خود را در معرض آن قرار داد zendeyad: چرا ما بعضی اوقات و از بعضی افراد مطالبه می کنیم؟ fakhri mohtashami: و مردم را عادت داد به پرسشگری fakhri mohtashami: مطالبه از حاکم حق مردم است fakhri mohtashami: حق اسلامی و انسانی fakhri mohtashami: حق شهروندی zendeyad: و چرا دقیقا همین ما اگر کسانی پیدا شدند و از ما مطالبه کردند اون ها رو اغتشاش گر و می نامیم؟ zendeyad: من در مورد حق سوال نمی کنم fakhri mohtashami: دقیقا fakhri mohtashami: مثل معلمان fakhri mohtashami: کارگران zendeyad: سوالم در مورد اینه کگه این حق چرا به بعضی ها داده می شه fakhri mohtashami: دانشجویان fakhri mohtashami: و زنان zendeyad: و از بعضی ها گرفته می شه zendeyad: می شه به این سوال من جواب بدین fakhri mohtashami: قراره من به سوالات شما پاسخ بدم و شما نفرمایید fakhri mohtashami: که چرا زندانی سیاسی داریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ zendeyad: شما سوال منو پاسخ نمی دید zendeyad: سوال خودتون رو مطرح می کنین و پاسخ می دین fakhri mohtashami: وقتی قانون اساسی ما آزادی اندیشه و بیان را تصریح کرده؟ zendeyad: و در این شرایط حتما نتیجه هم می گیرید zendeyad: خانم محتشمی zendeyad: خانم محترم zendeyad: من سوالم رو تکرار کنم ؟ fakhri mohtashami: خوب آداب گفتگو را بیاموزانید استاد zendeyad: جسارت نمی کنم zendeyad: اما سوالم رو تکرار می کنم fakhri mohtashami: لطف می کنید fakhri mohtashami: به قدر فهم ما باشد fakhri mohtashami: zendeyad: شما فرمودین مطالبه حق مردمه zendeyad: منم قبول دارم zendeyad: و هیچ عاقلی این روانکار نمی کنه zendeyad: zendeyad: اا نکته این جاست zendeyad: zendeyad: چرا ما بعضی اوقات و از بعضی افراد مطالبه می کنیم؟ zendeyad: zendeyad: و چرا دقیقا همین ما اگر کسانی پیدا شدند و از ما مطالبه کردند اون ها رو اغتشاش گر و می نامیم؟ zendeyad: من در مورد حق سوال نمی کنم zendeyad: zendeyad: سوالم در مورد اینه کگه این حق چرا به بعضی ها داده می شه fakhri mohtashami: روشن بفرمایید zendeyad: zendeyad: و از بعضی ها گرفته می شه fakhri mohtashami: مصداق fakhri mohtashami: کلی گویی مارو به جایی نمی رسونه zendeyad: می تونم سوالم رو عوض کنم ؟ fakhri mohtashami: اگه به جواب گرفتن کمک می کنه zendeyad: ممنون zendeyad: اگر تا حالا سوال روشن نبوده zendeyad: پس چرا پاسخ می گفتید zendeyad: پاسخ چی رو می فرمودین fakhri mohtashami: برای من روشن بود zendeyad: و اگر کلی گویی بوده fakhri mohtashami: فرمودید پاسخ نگرفتید zendeyad: چرا این همه پاسخ دادید fakhri mohtashami: گفتم مصداق را بگویید zendeyad: اگر روشنه پس سوال من رو پاسخ بدید fakhri mohtashami: ما از پاسخ گفتن هراس نداریم دوست من zendeyad: برای شما که روشنه zendeyad: برای من هم fakhri mohtashami: مطالبه گری ما برمی گردد به دوران بچگی fakhri mohtashami: در مکتب رجایی zendeyad: پس سوال روشن من رو جواب بدین zendeyad: من نخواستم بدونم از کجا ناشی شده zendeyad: و فکر می کنم مربوط به انسانیت ماست zendeyad: که البته با دیدن الگوهایی چون شهید بزرگوار زنده تر می شه fakhri mohtashami: نه حتما به تربیت و نظام تربیتی ما هم مربوط می شه zendeyad: عر ض کردم zendeyad: قطعا fakhri mohtashami: بلا تردید zendeyad: بحث منحرف نشه zendeyad: پاسخ سوال روشن من رو می دید zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: چون در نظامهای دیکتاتوری هیچ کس ملزم به پاسخگویی نیست fakhri mohtashami: هیچ کدام از حکام البته zendeyad: می تونین zendeyad: البته جسارته zendeyad: اما می شه fakhri mohtashami: اسمتون رو می فرمایید ؟ zendeyad: سوال منو دوباره تکرار کنین ؟ zendeyad: خدابیامرز zendeyad: یا زنده یاد fakhri mohtashami: نمی تونم با یه موجود فرضی صحبت کنم zendeyad: هر کدام دوست داشتین fakhri mohtashami: زهرا fakhri mohtashami: فاطمه fakhri mohtashami: مریم fakhri mohtashami: آسیه fakhri mohtashami: zendeyad: هر کدام رو دوست دارین انتخاب بفرمایین fakhri mohtashami: مسما بدون اسم نمی شه zendeyad: دوست دارم مثل بچه تون برام اسم بذاذرین fakhri mohtashami: این معامله پایاپای نیست zendeyad: منم ی بچه نتی zendeyad: من با شما معامله نمی کنم zendeyad: و شما نیز fakhri mohtashami: من برای بچه های نتی اسم نمیذارم fakhri mohtashami: به اسم صدایشان می کنم zendeyad: من حق خودم رو که پاسخه مطالبه می کنم zendeyad: wow fakhri mohtashami: zendeyad: باشه اصرار دارین می گم fakhri mohtashami: مجادله می کنی جانم zendeyad: فرض کنین مونا zendeyad: خوبه ؟ fakhri mohtashami: قرار شد بگی کی اغتشاشگره fakhri mohtashami: مونا جان zendeyad: کی قرار شد ؟ fakhri mohtashami: zendeyad: قرار بود شما سوال منو پاسخ بدین zendeyad: همین fakhri mohtashami: مصادیق ؟ zendeyad: مگه نگفتین روشنه ؟ zendeyad: چرا دنبال مصداقین zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: وظاهرا دوست داری با تکرار این عبارت پیروز باشی fakhri mohtashami: خوب باش zendeyad: شما که فرمودین روشنه zendeyad: و شما ظاهرا نمی خواین حق منو بدین zendeyad: من حقم رو می خوام fakhri mohtashami: ببین دوست دارم بحث به سرانجام برسه fakhri mohtashami: و البته وقت زیادی هم ندارم zendeyad: برسونین zendeyad: منم می خوام zendeyad: می خواین رفع زحمت می کنم fakhri mohtashami: حق تو پاسخ گرفتنه و حق من هم گفتگو در یک فضای برابر zendeyad: مگه فضای برابر شما رو من تنگ کردم؟ fakhri mohtashami: فضای نابرابر یعنی روشن نبودن بحث zendeyad: eeeeeeeeeeeeeeeee fakhri mohtashami: و تن ندادن بهصراحت در گفتگو zendeyad: شما واقعا حافظه تون دچار جسارتا ... شده zendeyad: خودتون فرمودین براتون روشنه fakhri mohtashami: گفتی برای وبلاگت به سوژه نیاز داری؟ zendeyad: نههههههههههههههههه zendeyad: هرگز zendeyad: اما به حکم ازادی بیان fakhri mohtashami: بد نیست بخوانم سوژه های قبلی رو zendeyad: و به حکم ازادی بیان در مطبوعات zendeyad: و البته وبلاگ نویسی fakhri mohtashami: چندساله هستی دوست من ؟ zendeyad: می خوام اونچه رو که با شما گفتم و شنیدم بزنم بره رو وبم fakhri mohtashami: و نتیجه ؟ zendeyad: چرا سعی می کنین با سوالای غیر مربوط بحث رو منحرف کنین zendeyad: نتیجه رو می خوام از مخاطبم بگیرم zendeyad: شاید اونا پاسخ دادن zendeyad: و البته حقم رو fakhri mohtashami: من حاضرم در فضای حقیقی با هم مناظره داشته باشیم fakhri mohtashami: کجا ؟ fakhri mohtashami: قم هستید شما؟ zendeyad: من سوالم رو دوباره تکرار کنم ؟ zendeyad: تهرانم zendeyad: و حاضر به ناظره fakhri mohtashami: کجا؟ zendeyad: اما این جا که شما حاضر نیستین جواب بدین zendeyad: تو فضای حقیقی می خواین جواب بدین zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: این جا مغلطه می کنی جانم fakhri mohtashami: البته zendeyad: دست مریزاد zendeyad: باشه fakhri mohtashami: کاملا اماده ام fakhri mohtashami: بفرمایید کجا؟ zendeyad: سوالم رو پاسخ بدین هر جا بفرمایین در خدمتنم zendeyad: البته به شرط ازادی بیان zendeyad: و رفتن این چت روی وبلاگم zendeyad: هر جا شما بفرمایین zendeyad: و البته با تعیین موضوع zendeyad: what happend for u? zendeyad: reply me plz BUZZ!!! zendeyad: چرا جواب نمی دین zendeyad: ؟ zendeyad: مگه دعوت نکردین ؟ zendeyad: می دونین چند دقیقه است منتظرم ؟ zendeyad: باشه fakhri mohtashami: ببخشید دی سی شدم fakhri mohtashami: نمی دونم بعد از درخواست من چه فرمدید fakhri mohtashami: می بینی قضاوت در اینجا چه ساده لوحانه است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ fakhri mohtashami: در محیط مجازی fakhri mohtashami: zendeyad: الان عرض می کنم zendeyad: تا کجا دارین fakhri mohtashami: به هرحال باز تکرار می کنم fakhri mohtashami: در یک زمین برابر آماده مناظره هستم zendeyad: کجا ؟ zendeyad: کی؟ fakhri mohtashami: بفرمایید خدمت می رسم zendeyad: راجع به چه موضوعی؟ fakhri mohtashami: منتظر می مانم fakhri mohtashami: فعلا با اجازه zendeyad: شما دعوت می کنین fakhri mohtashami: نه fakhri mohtashami: سوال از شما بود fakhri mohtashami: نه؟ zendeyad: و قاعده میهمان دعوت کردن تعیین زمان و مکان و علت دعوت هم هست fakhri mohtashami: مننفهمیدم fakhri mohtashami: قرار است سما بفهمانید به من fakhri mohtashami: شاید ؟ zendeyad: ایارنیان که میهمان نوازند fakhri mohtashami: دوست داشتید من در خدمتتان هستم fakhri mohtashami: فردا ؟ zendeyad: خیر fakhri mohtashami: خیابان قائم مقام ؟ zendeyad: در هفته اینده zendeyad: جسارتا fakhri mohtashami: چه روزی؟ zendeyad: چون من این هفته رو کلا در گیر یک همایشم zendeyad: اول موضوع رو بفرمایید zendeyad: و مکان zendeyad: متناسب با اون من هم تایم مناسب رو عرض می کنم fakhri mohtashami: فهم سوال شما zendeyad: تا شما هم بتونین تامل بفرمایین zendeyad: فهم سوال من مگه نیاز به منظره داره ؟!! fakhri mohtashami: اینجا که نیم ساعتی به طول انجامید و نتیجه حاصل نشد zendeyad: مکان؟ fakhri mohtashami: fakhri mohtashami: بعداز فهم fakhri mohtashami: دفتر کارآفرینی fakhri mohtashami: خوبه ؟ zendeyad: کجا هست ؟ fakhri mohtashami:«ادرس رو حذف کردم .شاید نخوان ادرس بدن» zendeyad: محل جغرافیایی؟ zendeyad: ok fakhri mohtashami: کوچه 10 fakhri mohtashami: ای بابا zendeyad: چرا ای بابا zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: گفتید تهرانی هستید zendeyad: هستم zendeyad: wow fakhri mohtashami: قائم مقام را نمی شناسید zendeyad: اها zendeyad: من اول زدم fakhri mohtashami: چه روزی ؟ zendeyad: ولی دیر رسید zendeyad: دفتر کارافرنی رو عرض کردم zendeyad: شنبه خوبه zendeyad: برای من البته fakhri mohtashami: ساعت ؟ zendeyad: ولی خداییش تفهیم سوال من متاظره می طلبه ؟ zendeyad: 5 zendeyad: ؟ fakhri mohtashami: نه متاسفانه جلسه دارم fakhri mohtashami: قبل از 4 zendeyad: so what? zendeyad: noooooooo zendeyad: من سرکارم fakhri mohtashami: این شماره دفتره fakhri mohtashami:«اینم باید حذف کنم که کردم » zendeyad: thanks a lot fakhri mohtashami: می تونیم قرار رو قطعی کنیم zendeyad: بماند که ترجیح می دم در نت مشکل حل بشه fakhri mohtashami: چی شد zendeyad: چون قابل ثبت و ضبطه fakhri mohtashami: مشکل؟ zendeyad: و لی خدمت می رسم fakhri mohtashami: ضبط صوت بیارین برای تهیه سند fakhri mohtashami: باکی نیست zendeyad: مشکل یعنی همون تفهیم سوالی که براتون روشن بود و نمی دونم از کجا ابرهای تاریکی روش رو گرفت zendeyad: من همه کارام نتیه fakhri mohtashami: از شوخی گذشته این یه دیدار دوستانه س fakhri mohtashami: مناظره آداب داره zendeyad: ادم ببین می تونه براتون ی دوست باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟ fakhri mohtashami: مشاهده کنندگانی که قضاوت می کنند zendeyad: پس جسارت منو بخشین zendeyad: من اول مشاهده کنندگانم رو به مشاهده دعوت می کنم fakhri mohtashami: zendeyad: و تا هفته اینده که خدمت رسیدم fakhri mohtashami: خوب من مثلا شما حرفه ای نیستم zendeyad: بی مشاهده کننده نیومده باشم zendeyad: و اداب لا جرم رو هم رعایت کرده باشم zendeyad: حرفه ای در چی؟ fakhri mohtashami: در شکار فرصت ها fakhri mohtashami: و نمایش در میدان شهر fakhri mohtashami: شهر مجازی zendeyad: اینم رهاورد عمو ابطحی شماست fakhri mohtashami: وگرنه بی حجاب ظاهر نمی شدم zendeyad: wow zendeyad: الان بی حجاب بودین ؟ fakhri mohtashami: برادر fakhri mohtashami: بهش فکر نکنیمن که به گناه بیفتین fakhri mohtashami: استغفرالله zendeyad: می خواین من براتو حجاب بزنم zendeyad: ؟ zendeyad: نه zendeyad: هرگز zendeyad: تببیین zendeyad: روشنگری fakhri mohtashami: بهاندازه کافی حجاب داریم برادر zendeyad: ازادی بیان چی د zendeyad: اینا حق مردم بود fakhri mohtashami: شب خوش zendeyad: شبتان نیز ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د
برچسبها: [ یکشنبه 86/7/29 ] [ 10:2 عصر ] [ خدابیامرز ]
[ یکشنبه 86/7/22 ] [ 12:12 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار و این آخرین روز را هم بی تو پای سفرههای افطار نشستیم آقا جان . ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ جمعه 86/7/20 ] [ 6:14 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار السلام علیک یا اکرم مصحوب خدایا!صدای منادیت را شنیدیم که ما را به میهمانی میخواند.گرچه لیاقت نداشتیم اما رحمت تو ،پای ما را به سفرهات گشود. و الحد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولینا ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ جمعه 86/7/20 ] [ 10:49 صبح ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار ان قصد القربه یحصل باحد امور ثلاثه: **** و اخیرا زیدت الی هذه الامور الثلاثه امور اخر و هی: ** الموجز فی الاصول الفقه دوره اصولیه موجزه للمبتدئین فی هذا العلم ،تالیف :جعفر السبحانی ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ پنج شنبه 86/7/19 ] [ 2:3 عصر ] [ خدابیامرز ]
[ سه شنبه 86/7/17 ] [ 5:28 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار - من سالهاست اسکی می کنم. برف، کوه، اسکی جزئی از وجودمه. خیلی لذتبخشه. اگه نیام روحم خسته می شه. این دفعه باید طلا رو ببرم. سه روز دیگه ولنتاینه و من میخوام مدالم رو به دوستم هدیه بدم. - خیلی ها هنوز چشم به راهند. این امانت های خاکی که نه، این گنج های پنهان و خفته در خاک باید به آغوش خانوادههاشون برگردن. هنوز هم تکه ای استخوان، پلاکی یا نشونی میتونه هدیه خوبی برای چشمان منتظر مادری، همسری و فرزندی باشه. - میام اینجا احساس سرمستی و رهایی می کنم . توصیف شدنی نیست. آدم اینجا احساس غریبی داره. دوست داری هر چی انرژی داری ذخیره کنی و همه را یکجا از بالای دشت سفید پربرف که پایین میای سُر بدی. اون وسطا هم همه گلوت رو پر از حرفهای نگفتهات کنی و فریاد بزنی. - دوست داری بشینی و اونا که اینجا بودن فریاد برآرن و با تو حرف بزنن و تو فقط گوش باشی و گوش؛ تمام وجودت رو بدی تا مردانی رو که زیر این شنها آرمیدن و دستاشون از خاک تا افلاک هنوز هم برای تو بلنده ، از عرش ِ زیر این فرش خاکی روایت کنن. - می دونین اسکی و لذتش به اینه که روی برفای انبوه و فشرده باشه. مشکل اصلی ما همین عدم فشردگی برفه. تو ژاپن برف رو از شمال به جنوب میبرن که بچه ها برف بازی کنن، ولی تو مملکت ما برای ورزش هیچ اهمیتی قائل نیستن و مسوولین به فکر جوونای اینجا و تفریحشون نیستن. - میدونین بعضی جاها 30-40 سانت روی زمین رمل آمده. حتی در برخی مناطق که بچهها روی مین رفتن، دشمن روی پیکرها رو دوباره مین کاشته. این دو لایه کار رو سخت کرده ... - امکانات هم نداریم. فدراسیون ِ همه چی داریم. اما فدراسیون اسکی اصلا وضع خوبی نداره. - امکانات اینجا ابتدا در حد صفر بود. چند تا بیل و کلنگ بود و غذا هم نون و پنیر و گوجه. الان وضعمون بهتر شده، کنسرو بادمجون و لوبیا هم داریم. اینجا اغلب شیمیایی و جانبازان و نمی تونن هر غذایی رو بخورن. کم آبی بیداد می کنه. البته چن وقتیه که بیل مکانیکی از لشکر 27 آوردیم. - تو این منطقه فقط 2 یا 3 تا کافی شاپ داره. یه هتل کم ستاره هم داره و البته بیکلاس. من که ترجیح میدم برم سوئیس، تورنتو و بالاخره هم این کارُ می کنم. - البته از دولت توقع نداریم. نه پول، نه مقام و نه تقدیر نامه ولی کاش ی دوربین داشتیم. از همینا که امروز دست هر بنی بشری هست تا از این همه صحنههای تکرار نشدنی فیلم بگیریم. - تبلیغ و برنامه ورزشی فقط فوتباله! اصلا از اسکی حرفی نیست. باید صدا و سیما به این ورزش بپردازه. بماند که ما هر چی بگیم به جایی نمیرسه. بعد می گن فرار مغزها. خوب همینه که ورزشکارامون میرن تو تیم های خارجی. - کاش این روزنامهها و مجلات که عکس و اخبار بازی تیم بنفیکای پرتغال رو چاپ میکنن، از چاپ عکس و گزارش درباره تفحص و شهدای مظلوم این قتلگاه طفره نرن. بمونه که یکی از آرزوهای محال هست که داغش به دلمون مونده. کاش یک بانی خیری پیدا بشه و فقط ی دفعه کل بچههای تفحص رو میبرد به زیارت آقای خامنهای. همین شهید سید علی موسوی دلش پر می زد برای دیدار آقا. آخر هم آقا رو ندید. شلیک تیر و سوت اسکی بازها را به دره و شیب تند روی برفها سرازیر کرد... زیارت عاشورا می خونن و با توسل به اهلبیت (علیهم السلام) کار رو شروع می کنن تا زودتر به هدف برسن. با عصبانیت چوب های اسکی رو پرت کرده و انگار صحبت می کنه. - لعنتی کلی عقب افتادم. سرعتم گرفته شد. تو این مملکت هیچی درست نیست. تو دیگه از کجا جلوی من سبز شدی. لعنت بر تو. لعنت بر همه. با خودش حرف میزنه. چیزی رو بغل گرفته. - اگه غیرت داشتی میزدی. آخر به تو هم میگن مین؟ وجود داشتی میزدی. مردی بزن. من که اینجا وایسادم. جون مادرت بزن. بلند شده و به حرکت ادامه میده.لحظات پایانی مسابقهاس. خوشحال و خندان پیش میره. دستش رو بلند کرده و برا تماشاچیان تکون میده. صدای قهقهاش رو از حالا میشنوم. به نظر می رسه لحظات پایانی مسابقهاس. 700-800 مین خنثی شده و تمام چاشنی ها رُ تو لنگه جورابش جمع کرده . کار گره خورده. فاصلهمون زیاده. نمیدونم چی شده و یکباره صدای مهیبی به گوش میرسه. بچهها به اون طرف میدون. به سجده افتاده. از خط پایان عبور میگذره و صدای کف و سوت تماشاچیان به گوش میرسه. این هم خط پایانی است. اما آغازی دوباره. صدای فریاد و گریه دوستان و همراهان علیآقا به گوش میرسه. - خیلی خوشحالم. خیلی. به خصوص اینکه این بار آخرین مسابقهامه. تصمیم دارم اسکی رو کنار بگذارم. دلایلم کاملا شخصی است. البته هنوز برنامهای برای آینده ندارم. اشک و لبخند سرانجام تمام قصههای همیشه زنده تاریخ است. ای کاش میشد احساس علی محمودوند رُ بعد از این آخرین مسابقه پرسید. ای کاش میشد پرسید که علی محمودوند چه دید و چگونه باید دیدههای او را برای همیشه تاریخ به تصویر کشید . - السلام علیک یا اباعبد الله الحسین . السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک ...... ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ جمعه 86/7/13 ] [ 8:44 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار خاک بر سرم شد . راهی برای فرار هم ندارم ! چه بگویمش اگر از من پرسید در کوزهات چه داری؟ ای وای بر من چه کنم ؟ ای خدا ! باور کن دیگر نخواهم نوشید اگر آبروی مرا حفظ کنی . باور کن خدا . باور کن . _ در کوزه ات چه داری ؟ **** خدای خوب من ! من هم میدانم چه خاکی بر سر خودم کردهام . میدانم راهی هم برای فرار ندارم . و اگر از من بپرسد در همین شبهای قدر ، که در کوزهام چه دارم تو خوبتر میدانی که هیچ . جز خطا و عصیان و گناه و پردهدری و روسیاهی هیچ ندارم . و ای وای بر من که حتی نمیدانم چه کنم ؟ به یاد مرحوم نظری امشب ی بند از جوشن کبیر رو حد اقل بخونیم و ثوابش رو نثار روحش کنیم . ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د
برچسبها: [ چهارشنبه 86/7/11 ] [ 6:9 عصر ] [ خدابیامرز ]
نظر
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |