سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنده یاد * آه از بهار بی یار*

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

عالم و آدم می‏دونن من مُردم . خدابیامرزم . قبرم هم همین دور و براس . دور نیست . ی نیگا کنین پیداش می‏کنین. خداییش شما هم مرده‏این ها . خبر ندارین . اصلا ما همه‏مون ی جورایی تو ی قبرستون داریم زندگی می‏کنیم. قطعه و ردیف بدم ؟ نمی‏خواد بگردین پیدا می‏کنین .
به جون شما نباشه به جون خودم خیلی بیچاره‏ام . ندارم . هر چی نیگا می‏کنم می‏بینم هیچی ندارم . فقیر و بیچاره‏ام .
بد جوری گرسنه‏ام . احساس می کنم خیلی وقته هیچی نخوردم . دروغ نگم خوردم ها . اما ی چیز درست حسابی که قوت بده به‏م و جون بگیرم نخوردم .
لباس درست و حسابی هم ندارم . الان خودم هم از برهنگی‏ام خجالت می‏کشم .  این آخدای ما منُ پوشیده خلق‏م کرد ها . اما خب آدم‏م دیگه هی تیکه تیکه  از لباس‏م کنده شد .
بابا دارم داد می‏زنم بدهکارم . بد جوری هم بدهکارم . با ی بزرگی طرف حساب شدم که گفت من مزد آن‏چنانه‏ای نمی خوام فقط این و اینه مزدم . اما اجر و مزدش رو پرداخت نکردم . نه که نداشتم بدم ها . نه . اما تنبلی و کاهلی کردم .
مصیبت‏زده‏ام . هر بلایی بگی داره سرم میاد . آدمی که کس و کار نداشته باشه خب هزار تا بلا سرش میاد . بلا دیده ام .
اصلا ی جورایی غریب‏م . حس می‏کنم سر جای خودم نیستم . دور افتادم از اصل و نسب‏م . باید برگردم و خیلی هم راه دارم .
اما برگشتن‏م خیلی سخت شده . بس که دور خودم زنجیر و غل پیچیدم ، اسیر شدم و در گیر . نمی تونم تکون بخورم .
نه که من این طوری باشم ها . نیگا که می‏کنم می‏بینم خیلیا این طوری مثل من تو کارشون گره افتاده .
درد و مرض و بیماری هم که از هر طرف هجوم آورده . تنم ،‏روحم ،‏فکرم و ... کلا مریضه . نیاز به ی دوا درمان اساسی داره .
دنبال یکی می‏گردم که دستمُ بگیره و منُ از این بدبخت بیچارگی نجات بده .
حال و روزم رُ که چه عرض کنم . خیلی خرابه . بد جوری به هم ریختم .
بدهکاری به‏م فشار میاره . یکی پیدا بشه که غرض منُ بده و از این نداری درم بیاره .

 ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 



برچسب‌ها:
[ دوشنبه 86/6/26 ] [ 2:55 صبح ] [ خدابیامرز ]

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

صدات می کنم از دور ،‏ اما تو گوش کن . باشه نزدیک تر میام و صدات می کنم ،‏ گوش می کنی ؟ نه ؟ دارم باهات در گوشی حرف می زنم روت ُ برنگردون . باور کن فرار کردم اومدم سراغت . نگو از چی ؟ از کی ؟ از کجا ؟ از همه چیز و همه کس حتی از خودم . مهم اینه که سراغ تو اومدم . روبروی تو ام و درمانده و دلخسته . گریانم و دل به دست های تو بستم .....

خودت می دونی تو این دل خسته ام چی می گذره و چی می خوام و چه آرزویی دارم .....
با تو ام ! اگر تو هم منُ رها کنی دیگه چه کسی به من نگاه می کنه ؟ و اگر تو هم من ُ خوار کنی کی دیگه من ُ تحویل می گیره ؟ ببین دارم داد می زنم و از خشمت به خودت پناه می برم .باشه . می دونم . من لیاقت ندارم . اما تو چی ؟ تو که شایسته ای ....

می دونی خدای من !می دونی چرا روم میشه بازم بیام سراغت ؟ من به تو ایمان دارم و تمام توکلم به گذشت و عفو توه .....

ببین دارم می گم . اگه ی روز بدیامُ به رخم بکشی منم عفو و بخشش تو رُ به رخت می کشم . اگر گناهام ُ به روم بیاری منم آمرزشت رو به روت میارم و همین جا دارم می گم ، خدا جون اگه منو ببری تو جهنم باور کن به همه اهل جهنم می گم که من دوستت داشتم و تو با من این کار ُ کردی ......

 خدا جونم می شه ی کاری کنی که من تنها و تنها به تو فکر کنم و از همه وابستگی ها و دلبستگی هام ُ  ببرم ؟ خدا ! چشم دلم اگر به نور تو منور بشه همه پرده ها و حجاب های حتی نورانی رُ کنار خواهد زد  و به عظمت و بلندای تو دست خواهد یافت . و روحم  در محضر قدس تو به پرواز در میاد .

خدا جوابم می دی . نه ؟ اگر نگاهم کنی باور کن سرمست نگاهت می شم . خدای خوبم ! من ناامید نمی شم .....

خدای خوبم بر پیامبرو اهل بیتش درود بفرست که باعث شدند تو مهربون ر ُ بشناسم  .

*من از این مناجات شعبانیه این قد فهمیدم. امروز شاید آخرین روزی باشه که بشه تو ماه قشنگ شعبان خوندش . ی بار بریم سراغش ُ و با تمام دل و جون بخونیمش. لذت بخشه . به خصوص تو آخرین لحظات .

ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 86/6/20 ] [ 10:27 صبح ] [ خدابیامرز ]

 

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

می خواند: آن  و ما هم با هم تکرار می کردیم : آن
می خواند : مرد و ما هم با هم تکرار می کردیم : مرد
باز خواند : آمد و ما هم باید تکرار می کردیم : آمد
دوباره گفت : آن مرد در باران آمد و ما هم با هم خواندیم : آن مرد در باران آمد .
نگاهی به آسمان کردم . ابری بود . ولی هنوز حتی قطره ای نباریده بود اما خانوم ما می گفت آن مرد در باران آمده است .
از پنجره کلاس به بیرون نگاه کردم . من که چیزی ندیدم .
صدایش را شنیدم که باز می خواند : آن مرد با اسب آمد و ما هم تکرار کردیم : آن مرد با اسب آمد .
و من دوباره به در مدرسه نگاه کردم . همچنان بسته بود .
نمی دانم چرا خانوم اون روز دروغ می گفت . آخه خانوم که هیچ وقت دروغ نمی گفت . چشمانم را مالیدم . اما باز هم چیزی ندیدم .
 خانوم صدایم کرد :‏ اسراء ! اسراء ! حواست کجاست ؟ کجایی ؟ خوابت میاد ؟ چرا چشاتو می مالی ؟
 _ خانوم ! چرا من آن مرد رو نمی بینم ؟ چرا هی می گین آن مرد آمد ولی من نمی بینمش ؟ خانوم نه خودش هست و نه اسبش.

 

****** 


و من از پس این همه سال هنوز هم چشمانم را می مالم و با خود درس اون روز رو مرور می کنم اما هنوز آن مرد را ندیده ام . نه خودش را و نه اسبش را.
کم کم داره باورم میشه که آن مرد تنها در کتاب ها و رویاهای کودکی من نقش خورده و آمدنی در کار نیست . بارانی نخواهد آمد و اسبی هم شیهه نخواهد کشید . اما باز هم هر روز چشمانم را می مالم و می بندم و یک باره باز می کنم تا شاید این بار تصویری نو در قاب چشم هایم ببینم .

 

ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/6/14 ] [ 10:15 صبح ] [ خدابیامرز ]

 

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

بهمون ی تکه از ی متن رو دادند و گفتند به سلیقه خودتون تکمیلش کنید . خودشون رفتند دفتر  گفتند زود بر می گردند . همه مون می دونستیم چقدر مهربونن و اگر ننویسیم فقط با نگاه حرفشون رو می زنن .
مشغول نوشتن بودم که سرم رو بلند کردم دیدم از شیشه باریکی که توی در کلاس تعبیه شده بود دارند نگاهمون می کنند . ی نگاه به من کردند و لبخند زدند . لبخندشون منو بیشتر تشویق کرد که قصه ام رو بهتر و قشنگ تربنویسم . مهسا بغل دستم بود و داشت نقاشی می کرد و اصلا خانم رو ندید . بهش گفتم : مهسا مهسا ! خانم دارن نیگات می کنن . گفت :‏وای من ننوشتم . چیکار کنم . گفتم :‏عیب نداره . زود باش شروع کن . و مشغول شد .
مهسا هم به فرزانه که خیلی داشت آتیش می سوزوند گفت : فرزانه بدو الان خانم میاد بنویس دیگه . داره از پشت شیشه نیگا می کنه ها. اما انگار نه انگار . فرزانه کار خودش رو می کرد و اون قدر سرو صدا می کرد که تمرکز ما رو هم می گرفت .
مربی پرورشی مون بودن و همیشه کاری رو که می کردن تو ذهنمون می موند . من هنوز هر چی دارم ،‏از نماز گرفته تا قرآنم رو مدیون ایشونم . آتنا شاگرد اول کلاس بود و بدو بدو داشت قصه اش رو تکمیل می کرد . ازش پرسیدم اشکال نداره داستانم روخیالی بنویسم ؟ جوابم رو نداد و گفت حواسم رو پرت نکن . بذار کارم رو بکنم .
خانوم که اومدن نتیجه کارامون رو خواستن و اغلب بچه ها قصه هاشون رو خوندن . بجز چند نفری که شیطنت باعث شده بود کارشون یا تموم نشه یا اصلا شروع نشه .
اما اون روز خانم از همه بچه ها تشکر کردن و به همه آفرین گفتن . و ی درسی بهمون دادن که تو این چند روز خیلی تو فکرش بودم به خصوص بعد از شکی که به خودم کرده بودم .
اون روز خانوم گفتن تو زمان غیبت بعضیا  متوجه می شن که امام شون حواسش بهشونه و کار شون رو خوب انجام میدن . بعضیا اینو درک می کنن اما فقط کار خودشون رو می کنن و به کار دیگرون کار ندارن .
بعضیا هم نه تنها دل به کار نمی دن بلکه بهشون توجه هم که بدی نمیان تو باغ .
اون روز خانوم گفتن گاهی ما تو زندگی مون لبخند آقا رو می بینیم و بهش بی توجهی می کنیم . و حدیث رسول اکرم رو برام خوندن که در زندگی ما نسیم هایی می وزد که باید خودمون رو در معرض این نسیم ها قرار بدیم .
این چند روز نسیم خوبی می وزید . من باز هم پنجره دلم گاه گاهی به روی نسیم بسته بود .


ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 

 



برچسب‌ها:
[ شنبه 86/6/10 ] [ 1:0 صبح ] [ خدابیامرز ]

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

- خونه رونالدینیهو خیلی خفنه . استخر داره . هر چی بگی داره ها . تازه دو تا استخر داره یکی روباز یکی رو بسته . می گن می خواد بیاد ایران . چه ضایع می شیم جلوش ها با وضع این مملکتمون . من می خوام با لباس خودش برم پیشواز . فکر کنم حال کنه ببینه لباسش رو پوشیدیم . 

 - مامان ! محسن داره میاد دنبالم . زنگ زد .گفت باهم بریم بیرون . باید زود آماده شم . الانه که بیاد اما نمی دونم چی بپوشم . - وا خب ی چیزی بپوش دیگه . - آخه امروز سال عموی باباشه . عروسی دوستش هم هست .  - دختر ی سوال می کردی ببینی کجا می رید که بدونی چی بپوشی .

 - عشق یعنی انتظار و انتظار            عشق یعنی هر چه بینی عکس یاد
عشق یعنی شب نخفن تا سحر        عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن           عشق یعنی از فراقش سوختن

  - اوه . چه خوشکل شدی ! - وا جدی می گی؟ گفتم شب عیده ی دستی به سر و روم بکشم . ببخشیدا چهل و هفت هزار تومن دادم . اول شرابی کرد . بعد روی اون رو مش کرد .

- حسین ! مسجد فخر می خوان شب عید هم شربت بدن هم شیرینی . جون تو کم نیاریم جلوشون . می خوای ی کاری کنیم . اگه پول کم داریم شب می ریم بعد نماز اعلام می کنیم که مردم برای مراسم شب عید پول بدین . زمستون بود نسکافه می دادیم روشون کم بشه .

 - السلام علیک ایها الپرسپولیس یا صاحب الفوتبال و الگل الجمیل البی نظیر . اللهم عجل فی گلزنی هذا التیم  المحبوب حتی نکیف قلیلا و نجیغ کثیرا و یحترق دماغ الطرفداران الاستقلال السوراخ و نکسر شیشه الاتوبوسات .

  - وای ندیدی به خانه بر می گردیم رو ؟ نصف عمرت بر فنا . ی جور شیرینی چینی یاد می داد جون می داد برای شب نیمه . جام جم بگیر ببینش حالا بعدا هم می شه درست کرد .

 - من که میرم مسجد دانشگاه . سعید حدادیان میاد . لامسب صدایی داره . من فقط با سعید حال می کنم .دعای ندبه هم داره فردا ؟ من می میرم برای دعای ندبه . به خصوص اگر بری تو مهدیه کنار ی ستون بشینی . آخ هر چی داد داری می زنی .

 - می دونی چند ساله منتظر یک همچین روزایی ام ؟ کلی نقشه کشیدم برای این که به تو برسم . کلی زحمت کشیدم . خودت که میدونی بابات چقدر سخت می گرفت . جون کندم تا این ماشین و خونه رو خریدم . حالا عروسی رو تو هتل هیلتون بگیریم یک کم ارزون تر از شرایتونه . گروه آرین رو هم دعوت کردم بیان . می دونی یعنی چند؟

 - زنگ می زنن . یکی بره اون درو باز کنه .  _‏کیه ؟ _‏ لطف کنین بیاین دم در . _‏ بله بفرمایین . _‏ بفرمایین . این کارت دعوته . ایشالا شب نیمه در خدمت باشیم . البته یک کتاب هم در مورد وظایف منتظران توی پاکت گذاشتیم . مطالعه کنین و تو مسابقه شرکت کنین . ایشالا شما هم جزو برنده ها باشین .

 - ی جوری برگردیم که به یانگوم برسیم . اون هفته هم من ندیدم .  این دفعه بچه ها گفتن خیلی قشنگه . ی هفته است منتظرم ببینم چی می شه . می دونی اسم واقعی اش چیه ؟ لی یونگ اِ . اسم افسر مین جانگو هم جی جین هِ هستش . می دونی کار گردانش هم چی چوان هیه . 

 - فردا نیمه شعبان است . همه با هم بعد از نماز ظهر دو رکعت نماز می خوانیم به نیت تعجیل در ظهور . یعنی خدا دعای شیعیان را اجابت نمی کند ؟

 - متوجه شدی بالاخره این عبدالله گل رای آورد یا نه ؟ - وا حالا رای بیاره یا نه . به من و تو چه ؟ ای بابا . من از صبح منتظرم آخرین دور رای گیری انجام شه ببینم چی می شه . این قدر دعا کردم . خب این اولین رییس جمهور مذهبی تو ترکیه است .

 - ده روزه که گوشه خیابون می خوابن . بچه ها تو نت دارن براشون پول جمع می کنن . اسمش رو هم گذاشتن گلریزان اینترنت . خدایی تو فامیل ،‏دوست و آشنا ،‏اهل محل کسی نبود که کمکشون کنه ؟ اصلا چرا باید تو جامعه امام زمانی یک خانواده به اینجا برسند ؟

 - به نام نامیت ،‏به شوق شادمانیت ،‏دوباره صفحه های بی صدا ترانه خوان شدند. و های و هوی عاشقانه در گرفت . تمام این نوشته ها شاهکار توست . و من در این میان هیچ کاره ام . بیا بگیر ! دست خالیم پیشکش به تو

امشب واقعا شک کردم .به خودم . و به خیلی از آدمای اطرافم . واقعا انتظار یعنی چی ؟! اما با این وجود
ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 

 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 86/6/6 ] [ 7:42 عصر ] [ خدابیامرز ]

 

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

- از خدا بترس . حرفش رو گوش کن . دلت رو با یادش آباد کن .
- اه . من میگم حوصله ندارم . نشستی ی بند نصیحت می کنی ؟

- همیشه دست خودت رو تو دست خدا ببین . خدایی اگر خودت سر رشته رو بگیری و به ریسمون خدا گره بزنی،  ریسمون محکم تری هم پیدا می کنی؟
-  وای وای وای . بابا ولم کن . تا ما به تو می رسیم شروع می کنی نصیحت .

- گوش پندپذیر داشه باش تا دلت زنده بشه . ی خورده حواست رو از این دنیا ببر فراتر وفردات رو هم ببین .
- حالم دیگه داره بهم می خوره . ببین چی جوری دو دقیقه اومدم خونه اعصابم رو می ریزی بهم .

- و اگه  سعی کنی یقین داشته باشی جون می گیری .  دلت رو بده به حکمت خدا اگر روشن نشد؟
- بابا  سال دو هزار و هفته . ول کن این حرفا رو . هی می گه ال کن بل کن . من جوونم . برو این حرفا رو به این صغری خانم بگو . از این روضه به اون هیئت . دائم می گرده ببینه کجا مجلس هست . برو این حرفاتو برا اون بزن.

- (اتفاقا این صغری خانم همین امروز صبح مرد .) ی ذره از مرگ آدما عبرت بگیر دلت رام میشه .
- بسه بسه . بزن اون کانال . حوصله نصیحت ندارم . یاد مرگ؟ فکر کردی مگه من همش چند سالمه ؟ اول جوونی ببین چی می گه ها ؟شیطونه می گه بلند شم برم خونه اسفندیار اینا . شما که ما رو درک نمی کنین . ی کم حال کنیم با هم .

- مگه آدم چقدر می خواد عمر کنه ؟ ی نگاه به دور و برت و این همه اتفاقایی که میافته بنداز .چشمت باز می شه . درس بگیر . شب و روز می ره و میاد و به ادم هم رحم نمی کنه .
- اصلا به جهنم . ایشالا شبم دیگه روز نشه . از دست شما روزم وایسه . بابا جوونی رو عشقه . جوونی حال و صفاس . من جوونم . بااین حرفا هم حال نمی کنم . تو بورس هم قیمت نداره .

- ی ذره به این خبرا گوش بده . مطالعه کن . ببین  چی داره  سر جوونای مث خودت میاد ؟ .ی کم تو تاریخ بگرد . فکر کن ببین از کجا این همه مصیبت سرشون اومد ؟ 
- ا ا ا چه عجب ی حرف حسابم زدی؟؟!! اتفاقا دنبال ی مدل جدید مو ام . خوب شد گفتی برم تو اینترنت ببینم چی تازه اومده .کاری نداری ؟ قربونت .

****اینا گفتگوی ی پدر با فرزند جوونش بود . پدری که از فراز تاریخ برای همه ما جوونا نامه داده. و بهمون گفته چه کنیم و نکنیم . ی فراز از حرفای این پدر مهربون رو براتون نوشتم . اما هنوزتموم نشده . برید بخونید . حیفه ها . 

ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 

***نوشته منتخب 



برچسب‌ها:
[ دوشنبه 86/6/5 ] [ 10:28 عصر ] [ خدابیامرز ]


به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

_ ماشین باباشو برداشته برده زده همین سر کوچه به تیر برق . حالا خوبه به کسی نزده . باباشم ولش نمیکنه . می ره و میاد بهش سر کوفت می زنه. هر چی بهش می گم بابا جوونی کرده می گه غلط کرده .

_ خب اینم دختره جونیه دیگه . دوست داره خوشکل بچرخه و از دوستاش عقب نمونه. حالا دو تا تار مو که چیزی نیست . نمی دونم چرا سادگی کرد رفته هفت قلم هم خودش رو درست کرده . حالا داداشش تو کوچه دیدتش نمی ذاره از در خونه بره بیرون . بهش می گم پسرم خوب جوونه. جوونی کرده به گوشش نمی ره که نمی ره .

_ آقا رفتیم حالشونو گرفتیم . اساسی تا می خوردن زدیم . اونام نامردی نکردن زنگ زدن 110 . فقط خدا رحم کرد مش قاسم پا درمیونی کرد به باباش گفت آقا شما ببخشین جوونی کردن . نفهمیدن . شما به بزرگی ت ببخششون.


                                                                       ***

من نمی دونم چرا همه فکر می کنن ما اگر اشتباه می کنیم تقصیر جوونی مونه یا بهتر بگم خاصیت جوونی مونه . احتمالا امیر المومنین علیه السلام هم وقتی داشته برای پسرش نامه می نوشته نعوذبالله جوونی کرده که گفته این حرفا رو تو الان که جوونی می فهمی . من که دیگه رفتنی ام و از من گذشت . بعدا هم دیگه متوجه اینا نمی شی . پس بذار همین الان بگم :

«من اللوالد الفان ،  المقر بالزمان ،‏المدبر العمر ،‏المستسلم للدنیا ، الساکن مساکن الموتی ،‏و الظاعن عنها غدا ،‏الی المولود المؤمل ما لا یدرک ، السالک سبیل من قد هلک ، غرض الاسقام ،‏و رهینه الایام ،‏ورمیه المصائب ،‏و عبد الدنیا ، و تاجر الغرور ،‏و غریم المنایا  و اسیر الموت ، و حلیف الهموم ، و قرین المصائب ، و نصب الافات ،‏و صریع الشهوات ،‏ و خلیفه الاموات .......»*
«از پدری که در حال کوچ و رفتن است .....» (‏ و در این فراز ابتدایی نخستین نامه یک پدر به فرزند جوان خود حضرت 6 ویژگی پیران  را یاد می کند و پس از آن 14 ویژگی جوانی رو می فرماید )
 به فرزندی که چنین ویژگی هایی را دارد:( آرزومند آرزوهایی دور و دراز . رهرو راهی که دیگران هم در آن به سمت نیستی رفتند . نشانه بیماری ها . گروگان زمانه و روزگاران . در تیررس سختی ها . بنده و گرفتار دنیا . سوداگر دنیای فریبنده . اسیر و درگرو آرزوها . اسیر مرگ .  هم پیمان رنج و درد ها . هم نشین اندوه ها . آماج بلا ها .به خاک در افتاده از امیال و شهوات . جانشین گذشتگان .) 

بالاخره ما جوونی می کنیم و خرابکاری یا این که این حرفای حسابی رو هم سرمون می شه ؟ من می خوام بگم به فرض که ما خرابکار هم باشیم کدوم یکی از پدرا  و مادرامون یا مسولین کشور این ویژگی های جوانی رو در نظر گرفتند و  بر اساس اونها برنامه ریزی کردند؟! یا اصلا چند تا از مسوولین نظام آموزشی و فرهنگ مون از وجود چنین نامه ای خبر دارند و مطابق اون برنامه ریزی آموزشی این مملکت شیعه رو تنظیم می کنند ؟! دلم می خواد یک روز آقای حاج علی اکبری رو که خیلی هم بهشون ارادت دارم ببینم و ازشون سوال کنم آیا رد پایی از این نامه در منشور کاری سازمان ملی جوانان هم هست یا خیر ؟

حالا که اینا رو گفتم بذارین یک سوزن هم به خودمون بزنم : ما که جوونیم اصلا خودمون چقدر با خصوصیات و توانایی های یک جوان آشناییم و مطابق اون رفتار می کنیم تا بعد بگیم که چرا همش به ما اتهام ندونم کاری و خرابکاری می زنن؟؟؟!!!!کجای کار اشکال داره ؟ تربیتی که شدیم یا بی توجهی خودمون به آینده و وضعیت خودمون ؟ ما یاد گرفتیم که جوونی کنیم یا این که واقعا جوونی می کنیم ؟؟‏ اینا واقعا برام سوالن.  

من بازم همه نامه رو براتون نیاوردم . خودتون بخونین . خیلی قشنگه .البته سعی می کنم بازم در باره اش اگر خدا خواست بنویسم . آقای پناهیان هم سلسله بحث هایی در این مورد داشتند که با عنوان شرح مهربانترین نامه به جوان می تونین پیداش کنین . 
                 

   *  نهج البلاغه مرحوم دشتی/ نامه31 / صفحه 376



                                                                             ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د 

 

 ***نوشته منتخب



برچسب‌ها:
[ یکشنبه 86/6/4 ] [ 7:23 عصر ] [ خدابیامرز ]

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

با خودم قرار گذاشتم اولین سلامم رو بگذارم برای یک روز خوب . و این اولین روز خوبی بود که رسید . روز خودم . وشاید روز شما . روز جوان . پس سلام . و اجازه بدید اولین سلام رو به استادم که این جا رو به من سپردند داشته باشم . و از حسن اعتمادشون تشکر کنم . و آرزو کنم بتونم اول اویی که باید و در مرحله بعد استاد رو راضی کنم . درسته که ایشون فرمودند این جا رو به دوستشون سپردند اما باور کنید من فقط شاگردشونم و دوست دارم که دوست هم براشون باشم .
و یک سلام هم به جوانی . و سلامی به شما که جوانید .
فعلا امروز از من این شادباش و تهنیت رو به مناسبت میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام داشته باشید و حسن سلیقه سازمان ملی جوانان رو به فال نیک بگیرم که چنین روزی رو به نام جوان ها گذاشتند تا شاید یک الگوی موفق رو در میان این هه فوتبالیست و بازیگر و غیره و ذلک به ما جوان تر ها نشون بدند . بماند که اگر ما اهل دل بودیم کم الگو در اطرافمون نیست و خوب می تونیم اون ها رو پیدا کنیم . البته این چیزی از وظیفه مسوولین کم نمی کنه .
و نکته آخر این که راستی ما خانم ها  اگر دنبال الگو بگردیم چه باید بکنیم ؟ آیا به جز حضرت زهرا و حضرت زینب سلام الله علیهما الگوی دیگری هم به ما تا حالا معرفی شده ؟
امروز زیباترین اس ام اسی که برای تبریک روز جوان دریافت کردم از استاد بود . یاد آوری کرده بودن که نامه 31 نهج البلاغه رو بخونم و من رو با این کارشون به سراغ کتابخونه ام بردند تا درس های اون روزها رو امروز پاکنویس کنم و به همه شما عزیزان تقدیم کنم .
اما اجازه بدید کمی مطالعه کنم و بعد خدمت برسم . گرچه ممکنه امروز نشه اما فرمایشات حضرات معصومین رو هر وقت بخونیم به موقع هست . 

                                                                                 ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د

***نوشته منتخب



برچسب‌ها:
[ شنبه 86/6/3 ] [ 6:50 عصر ] [ خدابیامرز ]

 

مادر می شود پهلوی تورا دید و نشکست !!!



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/3/9 ] [ 11:12 عصر ] [ خدابیامرز ]

بسم الله النور

هر در که می بینم این روزها بی اختیار پهلوم درد می گیره دستم رو به پهلوم می گیرم و درد سراسر وجودم رو می گیره ..........

شادی روح نوکر در خونه خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها فاتحه یادتون نره



برچسب‌ها:
[ چهارشنبه 86/3/9 ] [ 3:49 عصر ] [ خدابیامرز ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب