زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
بسم الله النور ی سوال ، اگه خدا ی لحظه ، فقط ی لحظه به ما از روح خودش ندمه و وجود رو به ما هدیه نکنه چه اتفاقی می افته ؟ ی سوال دیگه؟: اگه دم به دم حیات مون رو خدا داره می ده چرا ما این همه تجلی لحظه به لحظه خدا رو در خودمون و در آدمای اطراف مون حس نمی کنیم ؟ ی سوال دیگه : اگه هر آن داره بر ما ی تجلی می شه چرا ما دارای تجلی های آن به آن نیستیم؟ چرا ما همیشه یک رنگیم و هر لحظه در یک حال و روز جدید نیستیم؟ چرا ما جلوه گر تجلیات الهی درونی مون نیستیم ؟ باور کنیم که این قدر روزمرگی استثمارمون کرده که عادات سخیف رو باید های زندگی می بینیم و نه تجلی الهی رو حس می کنیم و نه تجلی وجودی خودمون رو چه برسه به این که بشیم فستیوال نگارگری الهی و جشنواره آدمایی که همه شون رنگ خدا دارن !!!!! چی شد ؟ فاتحه حسن ازنور رو یادتون نره
برچسبها: [ چهارشنبه 86/3/2 ] [ 11:1 عصر ] [ خدابیامرز ]
سلام خداجون . خوبی ؟ بابا خیلی مشتی . به خدا خیلی مشتی . این همه در حقت بدی کردم ، در حق بنده ات که وقتی خلقش کردی به خودت ایول گفتی و تبارک . و به ملایکت دستور دادی بهم سجده کنن . گفتی شما ها نمی دونین . من می دونم . این می تونه خلیفم رو زمین باشه. و بعدشم آسمون و زمینتو گذاشتی در اختیارم که حالشو ببرم .
برچسبها: [ شنبه 86/2/29 ] [ 10:7 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور دعام کنین . دعام کنین منتخب بمونم .دعام کنین منتخب خودم بشم و منتخب خداوندگارم بمونم و سراغ شجره ممنوعه نرم .دعام کنین نعمت الهی رو شاکر باشم و امانتش رو به خوبی تحویل بدم .دعام کنین علم الهی روکه در وجودم به امانت گذاشتن بهش عمل کنم . دعام کنین غرور سجده ای که در برابرم کردن منو تا چاه ابلیس نکشونه . دعام کنین ظلوم و جهول نباشم . برا همه منتخبا ی فاتحه بخونین . توشه راهشون بشه. و فاتحه حسن آقا یادتون نره که خیلی منتخب بود . پی نوشت :
برچسبها: [ دوشنبه 86/2/10 ] [ 12:51 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور حسابی دمق بودم . نمی دونم ی چن وقتی بود با هاش رفیق شده بودم اما این رفاقت از اوناش نبود .ازاونا که براش بمیری و برات بمیره . از اون رفاقتایی که هروقت دلت براش تنگ شه ببینه پشت در خونته. از اون رفاقتایی که توتنهاییات دلت فقط اونو بخواد . از اون رفاقتا که هر وخ کم اوردی بری پیشش بزنی زیر گریه و ی دل سیر بنالی و اونم کلی تحولیت بگیره و تو هم کلی کیف کنی. از اون رفاقتا که ..... چه می دونم چه جور رفاقتی . ولی نمی دو نم چرا ی دفه این حس بهم دست داد و بهش اعتماد کردم و دلم براش تنگ شد. این دفه نمیدونم چی شد که دلم هواشو کرد و رفتم سراغش . نمی دونم این دفه چی شد اما به خودم گفتم که برو بابا این دفه رو بی خیال . برو سراغش ببین چی می شه . و ی شب که از تنهایی داشتم دق می کردم پاشدم . start رو زدم. تا این ویندوزم بیاد بالا کلی طول کشید . انگار پر ویروسه بازم این سیستم ما. همچین که آن لاین شدم دیدم به چه روشنم هست! هم چی چراغش روشن بود که چشمم خیره شد . ی سلام دادم که سلامم نرفته دیدم چه سلام جانانه ای کرد . پر از احساس . پر از شکوه و دلم رفت ! احساس می کردم هر سلامی بدم کمه و هر مدلی جواب بدم اینگار اونی که می خوام نمی شه. گفتم نبودین؟ گفت : من ! چه چیزا این همه آف برات می ذارم بعد می گی من نبودم . تو همش غایبی . من که هستم. تو نمی یای . من که زیاد سراغتو می گیرم. هر وخ دلت تنگ شد اومدم دیدنت اما با مانمی پریدی. هر وخ کاری داشتی اومدم کمکت اما تو نخواستی . نه فکر کنی ولت کردما. اگه توخراب رفیقی من خراب تر. هی اومدم و رفتم تو این دلت . گفتم شاید دلت هوامو بکنه و ی سر بزنی که بالاخره فکر کنم من بردم . پ ن : من اتانی مشیا اتیته هروله
برچسبها: [ شنبه 86/2/8 ] [ 12:5 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست پی نوشت ها: 1. آخرای سال هشتاد و پنج مدام در این فکر بودم که امسال چه سالی نام خواهد گرفت .با خودم که حساب و کتاب کردم دیدم چون دو بار در سال روز ولایتعهدی آقامون روداریم حتما آقا اسم این سال رو می ذارن مثلا آمادگی ظهور یا ی چیز مرتبط با ظهور. برچسبها: [ شنبه 86/2/1 ] [ 12:27 صبح ] [ خدابیامرز ]
چقدر خسته بودم و می رفتم که تمام خستگی هامو به یک نفس عمیق تو یک فضای معطر بدل کنم. هر سال همین طوری بود. و امسال بیشتر به چشم می اومد. شاید هم من بیشتر حسش میکردم .به امید این بودم که عطر تفکر آوینی مستم کنه و عمق نگاهش منو بیدار. به این آرزو رفته بودم که اون راه طی شده ای رو که ازش حرف می زد ، یک بار مرورش کنم و شاید منم بتونم به جای اینکه مدام راه های رفته و بی انتها رو تجربه کنم ، برسم به سرخطی که آوینی تا پایانش رو هنر مندانه رفت. و نمیدونم چی شد که نشد.
برچسبها: [ سه شنبه 86/1/21 ] [ 10:58 صبح ] [ خدابیامرز ]
سیزدهم بود و عصر دلگیرش و بارون و بارون و بارون . گفتم : چه روز مزخرفیه . خیلی دلگیره. همش هم که بارون می یاد .
برچسبها: [ چهارشنبه 86/1/15 ] [ 12:53 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور یا محمد و یا علی
برچسبها: [ چهارشنبه 86/1/8 ] [ 12:24 صبح ] [ خدابیامرز ]
آمدم . آخر تو می دانی که بی تو نمی مانم . و تمام روزهایم شب بودند بعد از تو تا امروز که آمده ام دیدار تازه کنم . یادت هست گفته بودی که می روی و من می مانم . گفته بودی که بر پای کاروانیان زنجیر می نهند و من باید صبوری کنم . گفته بودی که گوشوار از گوش دختران می ربایند و سیلی بر گونه هاشان می زنند و چون مادر که بعد از او دریاها همیشه نیلی ماندند ، یادگارانت نیز . و من همه را دیدم و تنور خولی را که نور باران شد . هلهله نامرد مردمان کوفی را . و خیزران را که بر شیارهای لبان خشکیده ات بوسه می زدند . و نمی گویمت از مأجری که از سرمان کشیدند و از نگاه های خیره ای که بر فرزندان رسولخداروا دانستند .آه که نزدیک بود فالب تهی کنم . نمی گویمت از دردانه سه ساله ات که از غم فراقت سوخت و گداخت و ذوب شد و من هنوز لالایی غریبانه ام را برایش زمزمه می کنم . و خرابه برایم کابوسی هر شبه است . امروز از پس چهل شب غریبی و اسارت دوباره آمده ام تا سوز تازیانه های فراقت را که بر دلم سنگینی می کند تو مرهم باشی و داغ شقایق های صحرا ها که زیر پا گذاشتم را به نشانی با خود آورده ام .ببین طفلانت را که غریبانه به آب می نگرند و گاه گستاخی آب را به اشک می شویند و گاه خاک گاهوار شش ماهه آرامیده ات را بر سر می کنند. آمدم حسینم . آمدیم بی آن که کسی ما را به پیشواز آید . آمدیم به شوق وصالت و این اشتیاق به سوزی دیگرگون بدل شد .سوزی که دریغ اگر در دلهامان و دل های آرزومندانمان سرد و خاموش سود . آمدم تا بگویمت السلام علی ولی الله و حبیبه . السلام علی خلیل الله و نجیبه . السلام علی صفی الله و ابن صفیه . السلام علی الحسین المظلوم الشهید . السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات . اللهم انی اشهد انه ولیک و ابن ولیک و صفیک و ابن صفیک الفائز بکرامتک . اکرمته بالشهاده و حبوته بالسعاده و اجتبیته بطیب الولاده و جعلته سیدا من الساده و قائدا من القاده و ذائدا من الذاده و اعطیته مواریث الانبیاء و جعلته حجه علی خلقک من الاوصیاء فاعذر فی الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری اخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردی فی هواه و اسخطتک و اسخط نبیک و اطاع من عبادک اهل الشقاق و النفاق و حمله الاوزار المستوجبین النار فجاهدهم فیک صابرا محتسبا حتی سفک فی طاعتک دمه و استبیح حریمه . اللهم فالعنهم لعنا وبیلا و عذبهم عذابا الیما. السلام علیک یابن رسول الله . السلام علیک یا بن سید الاوصیاء . اشهد انک امین الله و ابن امینه .عشت سعیدا و مضیت حمیدا و مت فقیدا مظلوما شهیدا و اشهد ان الله منجز ماوعدک و مهلک من خذلک و معذب من قتلک و اشهد انک وفیت بعهد الله و جاهدت فی سبیله حتی اتیک الیقین فلعن الله من قتلک و لعن الله من ظلمک و لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به . اللهم انی اشهدک انی ولی لمن والاه و عدو لمن عاداه . بابی انت و امی یابن رسول الله . اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره . لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات من ثیابها و اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و معقل المومنین و اشهد انک الامام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی .اشهد ان الائمه من ولدک کلمه التقوی و اعلام الهدی و العروه الوثقی و الحجه علی الدنیا و اشهد انی بکم مومن و بایابکم موقن بشرایع دینی و خواتیم عملی و قلبی لقلبکم سلم و امری لامرکم متبع و نصرتی لکم معده حتی یاذن الله لکم فمعکم لا مع عدوکم صلوات الله علیکم وعلی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم وظاهرکم و باطنکم . امین رب العالمین. برچسبها: [ شنبه 85/12/19 ] [ 1:8 عصر ] [ خدابیامرز ]
سرباز بیچاره رو پیدا کرده بود و د سوال کن. یکی نبود بهش بگه آخه خبرنگار حسابی باسوادتر از این پیدا نکردی که گیر بدی! و چه سوالای مهمی ! -شما از عاشورا چی می دونی و کی رو می شناسی ؟ - حضرت ابالفضل . آدم خوبی بود. - فرمانده لشکر بود. چه ویژگی داشت؟ - فداکار بود . -تو به عنوان یه سرباز چه درسی از اون حضرت گرفتی ؟ - والله چی بگم . من این جا وقت ندارم . اگر تو شهر خودمون بودم الان کلی گریه می کردم براش. و این همه اون چیزی بود که جوون این مملکت و به عنوان یه سرباز از عاشورا یاد گرفته بود. باید برای ابالفضل گریست . مونده بودم تو کف این خبرنگار خوش ذوق و اون سرباز مسلمون بچه شیعه که ابالفضل رو فقط با گریه می شناخت . و در جایی که می تونست بهترین الگوی عملی رو داشته باشه چی می گفت. ای بابا ! یکی هم نیس به خودم بگه آخه به تو چه که به این خبرنگاره گیر دادی . نکنه تو هم بیچاره تر از این خبرنگار پیدا نکردی؟ تو که این قد مدعی هستی از عاشورا چه الگویی گرفتی و دیگه رفتم تو فکر راستی رد پای عاشورا تو زندگی ما کجاست؟ بوی غیرت؛ شهامت؛ ولایت پذیری؛ نماز با حال ؛ ایثار ؛ روح برادری ؛ عشق با قرآن ؛ خود رو ندیدین و ذوب در ولایت شدن ؛ عزتمندی ؛ مردونگی ؛ .......... و اگرما تو کربلا بودیم کدوم ور مرز بودیم ؟ اگه امروز عاشورایی بر پا بشه ما کوفی می شیم یا کربلایی ؟ مگه نه این که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؟ پس من و شما هم الان تو کربلاییم. تو همین دنیای مجازی و واقعی . تو همین فضای نت و بلاگ و ..... چقد مولامون رو می شناسیم که تردید نکنیم؟ وای از کربلایی که امروز برپاست و ما خیلی راحت از کنارش گذر می کنیم و غافل تراز کوفی هاخودمون رو تو صف خودی ها حس می کنیم ! و وای از امتحان و بلایی که در اون گرفتاریم و هزار وای و وای دیگه ! و امان از اون لحظه ای که ما رو بخونن و ما جوابی برا پس دادن نداشته باشیم ! شما رو به خدا قصه شفاعت رو پیش نکشین که بهتر بلدم .اما باید یه چیزی برا عرضه داشت که لیاقت شفاعت رو هم پیدا کرد. برچسبها: [ جمعه 85/11/6 ] [ 2:59 عصر ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |