زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
بسم الله النور ی سوال ، اگه خدا ی لحظه ، فقط ی لحظه به ما از روح خودش ندمه و وجود رو به ما هدیه نکنه چه اتفاقی می افته ؟ ی سوال دیگه؟: اگه دم به دم حیات مون رو خدا داره می ده چرا ما این همه تجلی لحظه به لحظه خدا رو در خودمون و در آدمای اطراف مون حس نمی کنیم ؟ ی سوال دیگه : اگه هر آن داره بر ما ی تجلی می شه چرا ما دارای تجلی های آن به آن نیستیم؟ چرا ما همیشه یک رنگیم و هر لحظه در یک حال و روز جدید نیستیم؟ چرا ما جلوه گر تجلیات الهی درونی مون نیستیم ؟ باور کنیم که این قدر روزمرگی استثمارمون کرده که عادات سخیف رو باید های زندگی می بینیم و نه تجلی الهی رو حس می کنیم و نه تجلی وجودی خودمون رو چه برسه به این که بشیم فستیوال نگارگری الهی و جشنواره آدمایی که همه شون رنگ خدا دارن !!!!! چی شد ؟ فاتحه حسن ازنور رو یادتون نره
برچسبها: [ چهارشنبه 86/3/2 ] [ 11:1 عصر ] [ خدابیامرز ]
[ سه شنبه 86/3/1 ] [ 10:45 صبح ] [ خدابیامرز ]
خانم خانمای گل می دونم که میای می خونی. دوستت دارم و بابت تقارن تولدت با میلاد خانم حضرت زینب سلام الله علیها بهت تبریک می گم و امیدوارم که لیاقت این رو داشته باشی که تولد تو رو هم به خانم تبریک بگم . خیلی دوستت دارم . و امیدوارم که پات رو جای پای عمه جانت بذاری. یادت میاد دقیقا نه سال پیش تو ی همچین روزی کجا بودی؟تو راه مکه و در حال احرام . تو محرم شده بودی از مسجد شجره . همون مسجدی که پیامبر صلوات الله علیه هم از اون جا محرم شده بود . و نمی دونم یادت میاد که اولین نماز واجبت چی بود ؟ اره . نماز یومیه ات نبود که هنوز صبح نشده بود و تو بعد از این که به رسم عاشقی گرد خانه دوست طواف کرده بودی و به یاد هاجر و اسماعیلش تمام بین صفا و مروه رو یک نفس دویده بودی و هر چه من اصرار کرده بودم که کمی استراحت کنی می گفتی می خوام ببینم اون ها در اون هوای گرم و آفتاب داغ چه کشیدند و یک نفس هروله کرده بودی ، حالا باید دو رکعت عشق رو در برابر خانه دوست به جا می آوردی . وقت فریضه صبح نشده بود و تو باید نماز طوافت رو به عنوان اولین نماز واجب ادا می کردی و چه لذت بخش بود رکوع و قیام و سجودی که در دل حرم امن الهی و در برابر خانه کعبه خونده بشه . اولین حضور اونم این قدر ویژه.با شکوه بود و به یاد ماندنی دوستت دارم و آرزوی موفقیت تو برترین آرزوی منه . ی کلیک کنی کادوی تولدت رو از این پایین خواهی دید
برچسبها: [ دوشنبه 86/2/31 ] [ 4:26 عصر ] [ خدابیامرز ]
سلام خداجون . خوبی ؟ بابا خیلی مشتی . به خدا خیلی مشتی . این همه در حقت بدی کردم ، در حق بنده ات که وقتی خلقش کردی به خودت ایول گفتی و تبارک . و به ملایکت دستور دادی بهم سجده کنن . گفتی شما ها نمی دونین . من می دونم . این می تونه خلیفم رو زمین باشه. و بعدشم آسمون و زمینتو گذاشتی در اختیارم که حالشو ببرم .
برچسبها: [ شنبه 86/2/29 ] [ 10:7 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور دعام کنین . دعام کنین منتخب بمونم .دعام کنین منتخب خودم بشم و منتخب خداوندگارم بمونم و سراغ شجره ممنوعه نرم .دعام کنین نعمت الهی رو شاکر باشم و امانتش رو به خوبی تحویل بدم .دعام کنین علم الهی روکه در وجودم به امانت گذاشتن بهش عمل کنم . دعام کنین غرور سجده ای که در برابرم کردن منو تا چاه ابلیس نکشونه . دعام کنین ظلوم و جهول نباشم . برا همه منتخبا ی فاتحه بخونین . توشه راهشون بشه. و فاتحه حسن آقا یادتون نره که خیلی منتخب بود . پی نوشت :
برچسبها: [ دوشنبه 86/2/10 ] [ 12:51 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور حسابی دمق بودم . نمی دونم ی چن وقتی بود با هاش رفیق شده بودم اما این رفاقت از اوناش نبود .ازاونا که براش بمیری و برات بمیره . از اون رفاقتایی که هروقت دلت براش تنگ شه ببینه پشت در خونته. از اون رفاقتایی که توتنهاییات دلت فقط اونو بخواد . از اون رفاقتا که هر وخ کم اوردی بری پیشش بزنی زیر گریه و ی دل سیر بنالی و اونم کلی تحولیت بگیره و تو هم کلی کیف کنی. از اون رفاقتا که ..... چه می دونم چه جور رفاقتی . ولی نمی دو نم چرا ی دفه این حس بهم دست داد و بهش اعتماد کردم و دلم براش تنگ شد. این دفه نمیدونم چی شد که دلم هواشو کرد و رفتم سراغش . نمی دونم این دفه چی شد اما به خودم گفتم که برو بابا این دفه رو بی خیال . برو سراغش ببین چی می شه . و ی شب که از تنهایی داشتم دق می کردم پاشدم . start رو زدم. تا این ویندوزم بیاد بالا کلی طول کشید . انگار پر ویروسه بازم این سیستم ما. همچین که آن لاین شدم دیدم به چه روشنم هست! هم چی چراغش روشن بود که چشمم خیره شد . ی سلام دادم که سلامم نرفته دیدم چه سلام جانانه ای کرد . پر از احساس . پر از شکوه و دلم رفت ! احساس می کردم هر سلامی بدم کمه و هر مدلی جواب بدم اینگار اونی که می خوام نمی شه. گفتم نبودین؟ گفت : من ! چه چیزا این همه آف برات می ذارم بعد می گی من نبودم . تو همش غایبی . من که هستم. تو نمی یای . من که زیاد سراغتو می گیرم. هر وخ دلت تنگ شد اومدم دیدنت اما با مانمی پریدی. هر وخ کاری داشتی اومدم کمکت اما تو نخواستی . نه فکر کنی ولت کردما. اگه توخراب رفیقی من خراب تر. هی اومدم و رفتم تو این دلت . گفتم شاید دلت هوامو بکنه و ی سر بزنی که بالاخره فکر کنم من بردم . پ ن : من اتانی مشیا اتیته هروله
برچسبها: [ شنبه 86/2/8 ] [ 12:5 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست پی نوشت ها: 1. آخرای سال هشتاد و پنج مدام در این فکر بودم که امسال چه سالی نام خواهد گرفت .با خودم که حساب و کتاب کردم دیدم چون دو بار در سال روز ولایتعهدی آقامون روداریم حتما آقا اسم این سال رو می ذارن مثلا آمادگی ظهور یا ی چیز مرتبط با ظهور. برچسبها: [ شنبه 86/2/1 ] [ 12:27 صبح ] [ خدابیامرز ]
چقدر خسته بودم و می رفتم که تمام خستگی هامو به یک نفس عمیق تو یک فضای معطر بدل کنم. هر سال همین طوری بود. و امسال بیشتر به چشم می اومد. شاید هم من بیشتر حسش میکردم .به امید این بودم که عطر تفکر آوینی مستم کنه و عمق نگاهش منو بیدار. به این آرزو رفته بودم که اون راه طی شده ای رو که ازش حرف می زد ، یک بار مرورش کنم و شاید منم بتونم به جای اینکه مدام راه های رفته و بی انتها رو تجربه کنم ، برسم به سرخطی که آوینی تا پایانش رو هنر مندانه رفت. و نمیدونم چی شد که نشد.
برچسبها: [ سه شنبه 86/1/21 ] [ 10:58 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور
برچسبها: [ شنبه 86/1/18 ] [ 3:36 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور بامداد چهارشنبه بود. هی رفت و اومد و پی ام داد . و من هی گفتم سیستم مشکل داره و پی ام دریافت نمی کنم. و بالاخره بعد شاید بیشتر از پنج شش صفحه که باز و بسته کرد پی امش رو دیدم . شاخ که در آوردم هیچ . مونده بودم که شونصد نفر آدم ریز و درشت رفتن و اومدن و نتونستم پی ام ها شون رو دریافت کنم .این یکی سرش چیه ؟ الله العالم.
برچسبها: [ شنبه 86/1/18 ] [ 3:12 صبح ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |