زنده یاد * آه از بهار بی یار* | ||
سیزدهم بود و عصر دلگیرش و بارون و بارون و بارون . گفتم : چه روز مزخرفیه . خیلی دلگیره. همش هم که بارون می یاد .
برچسبها: [ چهارشنبه 86/1/15 ] [ 12:53 صبح ] [ خدابیامرز ]
بسم الله النور یا محمد و یا علی
برچسبها: [ چهارشنبه 86/1/8 ] [ 12:24 صبح ] [ خدابیامرز ]
و چه نسبت نا همگونی بود بین من و تو آنگاه که تو رفته بودی و من از پس سال ها فاصله به سویت می آمدم.
فاتحه حسن آقا یادتون نره
برچسبها: [ پنج شنبه 86/1/2 ] [ 1:26 عصر ] [ خدابیامرز ]
به نامت ،به یادت ،به امیدت و نه به امید خلق روزگار 31 اردیبهشته . یعنی دو ماه از سال نو میگذره و من اولین پست سال جدید رو دارم مینویسم . دو ماه ، یعنی یک ششم از سال . سالی که اسمش هم نوآوری و شکوفایی باشه و ی وبلاگ نویس ِ مدعی دو ماه هیچی ننویسه ؛ لابد اوج نوآوریه ! یا شایدم شکوفایی ! ی نگاه به پشت سرم انداختم . از تولد با سعادت رسول اکرم و امام صادق صلوات الله علیهما تا روز بزرگداشت عطار و سعدی و شیخ بهایی و کلینی تا روز ملی خلیج فارس و معلم و پرستار و کارآفرینی و شهادت صیاد و آوینی و امام حسن عسگری و حضرت معصومه و ..... همه و همه گذشت . و من هیچ ننوشتم . اینا تازه روزنگارا می شدن اگر می نوشتم . بماند از مسایل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و .... که دور و برم گذشت و من باز سکوت کردم . این ی عرصه به شدت کوچک بود که با اختیار خودم و نه به اجبار و یا اکراه واردش شدم و نمی تونم بهانه ای داشته باشم . نمی دونم من مدعی ِ تبعیت از ولایت ، با این روش و خط مشی زندگی اگه تو زمان آقا عج باشم لبیک به زبونم می چرخه که بگم یا نه ؟ نمی خوام قصه رو خیلی احساسی ش کنم و یا خیلی مذهبی . نه اصلا می خوام از بعد انسانی بهش نگا کنم . واقعا امروز و دیروز و فردام با هم چه تفاوتی می کنن؟ و آیا تو رسم انسانیت این رکود و خمودی چیزی غیر از عقب گرد و حرکت سر پایین و قهقراییه ؟ شکوفایی پیشکشم . نو آوری طلبم . کاش اراده می کردم و آینده نگری . کاش اراده می کردم و برنامه ریزی. کاش اراده می کردم و حرکت . کاش اراده می کردم و ...... کم کم دارم شک می کنم . به خودم . به هویتم . به مسلمونیم . چرا امروز این قدر من از ایرانی بودنم فاصله گرفتم و و حتی از اسلامی که همیشه دستور به نشاط و شادابی و حرکت داده و سکون و رکود رو مذمت کرده . مثل اینکه این بحران هویت به من هم سرایت کرده . ** بنا به راهنمایی ی دوست عزیز که از فرم نوشته ام گله کرده بود تغییرات کوچکی تو نوشته ام دادم . اما باور کنین تقصیر من نبود که اینقد بد نوشتم . خودکشی می کردم اما نمی شد وارد مدیریتم شم . وقتی هم که وارد شدم و نوشتم همش ژرید و من با عصبانیت تموم همه رو دوباره نوشتم اما اونی نشد که باید و بود . گردن پارسی بلاگ که از مو باریکتر (الکی). تقصیر اونه ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د برچسبها: [ چهارشنبه 86/1/1 ] [ 12:0 صبح ] [ خدابیامرز ]
آمدم . آخر تو می دانی که بی تو نمی مانم . و تمام روزهایم شب بودند بعد از تو تا امروز که آمده ام دیدار تازه کنم . یادت هست گفته بودی که می روی و من می مانم . گفته بودی که بر پای کاروانیان زنجیر می نهند و من باید صبوری کنم . گفته بودی که گوشوار از گوش دختران می ربایند و سیلی بر گونه هاشان می زنند و چون مادر که بعد از او دریاها همیشه نیلی ماندند ، یادگارانت نیز . و من همه را دیدم و تنور خولی را که نور باران شد . هلهله نامرد مردمان کوفی را . و خیزران را که بر شیارهای لبان خشکیده ات بوسه می زدند . و نمی گویمت از مأجری که از سرمان کشیدند و از نگاه های خیره ای که بر فرزندان رسولخداروا دانستند .آه که نزدیک بود فالب تهی کنم . نمی گویمت از دردانه سه ساله ات که از غم فراقت سوخت و گداخت و ذوب شد و من هنوز لالایی غریبانه ام را برایش زمزمه می کنم . و خرابه برایم کابوسی هر شبه است . امروز از پس چهل شب غریبی و اسارت دوباره آمده ام تا سوز تازیانه های فراقت را که بر دلم سنگینی می کند تو مرهم باشی و داغ شقایق های صحرا ها که زیر پا گذاشتم را به نشانی با خود آورده ام .ببین طفلانت را که غریبانه به آب می نگرند و گاه گستاخی آب را به اشک می شویند و گاه خاک گاهوار شش ماهه آرامیده ات را بر سر می کنند. آمدم حسینم . آمدیم بی آن که کسی ما را به پیشواز آید . آمدیم به شوق وصالت و این اشتیاق به سوزی دیگرگون بدل شد .سوزی که دریغ اگر در دلهامان و دل های آرزومندانمان سرد و خاموش سود . آمدم تا بگویمت السلام علی ولی الله و حبیبه . السلام علی خلیل الله و نجیبه . السلام علی صفی الله و ابن صفیه . السلام علی الحسین المظلوم الشهید . السلام علی اسیر الکربات و قتیل العبرات . اللهم انی اشهد انه ولیک و ابن ولیک و صفیک و ابن صفیک الفائز بکرامتک . اکرمته بالشهاده و حبوته بالسعاده و اجتبیته بطیب الولاده و جعلته سیدا من الساده و قائدا من القاده و ذائدا من الذاده و اعطیته مواریث الانبیاء و جعلته حجه علی خلقک من الاوصیاء فاعذر فی الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی و شری اخرته بالثمن الاوکس و تغطرس و تردی فی هواه و اسخطتک و اسخط نبیک و اطاع من عبادک اهل الشقاق و النفاق و حمله الاوزار المستوجبین النار فجاهدهم فیک صابرا محتسبا حتی سفک فی طاعتک دمه و استبیح حریمه . اللهم فالعنهم لعنا وبیلا و عذبهم عذابا الیما. السلام علیک یابن رسول الله . السلام علیک یا بن سید الاوصیاء . اشهد انک امین الله و ابن امینه .عشت سعیدا و مضیت حمیدا و مت فقیدا مظلوما شهیدا و اشهد ان الله منجز ماوعدک و مهلک من خذلک و معذب من قتلک و اشهد انک وفیت بعهد الله و جاهدت فی سبیله حتی اتیک الیقین فلعن الله من قتلک و لعن الله من ظلمک و لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به . اللهم انی اشهدک انی ولی لمن والاه و عدو لمن عاداه . بابی انت و امی یابن رسول الله . اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره . لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات من ثیابها و اشهد انک من دعائم الدین و ارکان المسلمین و معقل المومنین و اشهد انک الامام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی .اشهد ان الائمه من ولدک کلمه التقوی و اعلام الهدی و العروه الوثقی و الحجه علی الدنیا و اشهد انی بکم مومن و بایابکم موقن بشرایع دینی و خواتیم عملی و قلبی لقلبکم سلم و امری لامرکم متبع و نصرتی لکم معده حتی یاذن الله لکم فمعکم لا مع عدوکم صلوات الله علیکم وعلی ارواحکم و اجسادکم و شاهدکم و غائبکم وظاهرکم و باطنکم . امین رب العالمین. برچسبها: [ شنبه 85/12/19 ] [ 1:8 عصر ] [ خدابیامرز ]
دوباره سلام خیلی تنبل نیستم. سرم شلوغه . بعد چهار سال بالاخره امام رضا علیه السلام ما رو طلبید. یه شبه ، ولی چسبید.نایب الزیاره همه مشتاقاشون بودم. به خصوص حسن ازنور که همین الان یه فاتحه براش بخونین تا یادتون نرفته. البته به جز یکی که هی اس ام اس زد و ازار داد و بالاخره هم نفهمیدم کدوم دوست نامردم بود. از اون روز هم تا حالا همش خوب می یارم. به جز یکی دوتا مزاحمت از بعضیا که برام شب و روز نذاشتن مابقی اش خوب بوده. راستی زیارت حضرت معصومه علیها السلام هم نصیبم شد. و یه آشنایی خیلی بامزه با یه مادر مهربون. یه مادر مهربون یزدی که ما (من و دوستم)رو اون قدر شرمنده کرد که از خجالت اون قد آب شدم که امروز یکی از دوستام گفت چقدر لاغر شدی!! تو این مدت هزار تا مطلب نوشتم .بعضیاش تو ذهنم و بعضیاشم رو ورق.اما هیچ کدوم رو نزدم. هم تنبلی هم مشغله و هم مزاحمای نتی که تا می بینن مسنجر ما روشنه هی می رن و میان. همون قصه مهمونای ناخونده.ما هم که بلد نیستیم چراغ خاموش راه بریم مجبور می شیم تحمل کنیم. بگذریم. حاج آقای فاطمه رجبی اینا هم که شد وزیر . از همین جا مصیبت این مسوولیت سنگین رو به ایشون و خانواده محترمشون تسلیت عرض می کنم. تو مملکت خودمون هم که روی سلمان رشدی رو سفید کردن. خوب راه حلش هم این بود که وزیر از علمای قم عذر خواهی کنه تا مجبور نشه استعفا بده. عذر خواهی به درگاه پیامبر اعظم صلوات الله علیه و مردم مسلمون دنیا و ایران اسلامی اونم در سال پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله مهم نیس. اصلا ربطی نداره به وزارت . این بابا شهرام خان هم که دررفت. خوب الحمد لله یه معضل اساسی حل شد. اخه اگه مونده بود ممکن بود تو این دولت بالاخره یکی پیدا بشه پته خیلیا رو بریزه تو دایره و بعدشم رو آب . خوب تو این زمستونی سردشون می شد . خوبیت نداش. فراری دندش که هم خودش راحت بشه و هم خودشون. من برم تا کسی هوس نکرده در این جا رو تخته کنه. روزهای خوبی داشته باشین. گول صدای بمبای ترقه نما رو نخورین. آمریکا جرات نمی کنه این ورا پیداش بشه. یا محمد و یا علی
برچسبها: [ سه شنبه 85/12/8 ] [ 5:38 عصر ] [ خدابیامرز ]
شنیدین این خارجی ها می خوان یکی رو بهش احترام بذارن یا برای بعد از زبونم لالش بزرگداشت بگیرن یا به یه چیزی اعتراض کنن ؛ باریکلا یه دییقه سکوت خرجش می کنن و همین دیگه ! اینو بهش می گن بزرگداشت. اما ما چی ما به خاطر سالگرد اهانت به حرم امامین عسکریین علیهما السلام خیلی بزرگداشت می گیریم و خیلی اعتراض می کنیم . خوب این هم اعتراضه دیگه تازه به روش مدرن! خوب تو این یه روز طلاب محترم جمع می شن دور هم و کلی اعتراض می کنن و ........ تازه ما برا مبارزه با این دشمن بی تربیت و خیلی بی تربیت صهیونیستی که به قبله اول مون حمله می کنه و اون رو تا آستانه ویرانی می خوب شما هم کمک کنین تا بشمرم. 1 . از همه اون جوونای بیکاری که همایش می ذارن به شدت حمایت می کنیم . 2 . روز قدس راهپیمایی می کنیم و با مردم فلسطین همدردی می کنیم. 3 . براشون تو نماز جمعه و راهپیمایی ها پول جمع می کنیم. 4 . این دشمنای بی تربیت شون رو تحریم می کنیم . و تاز ه این مورد آخر خیلی مهمه . و در خور توجه. و البته به شدت هم تحریم شون می کنیم. می گین نه . من می شمرم . شما هم کمک کنین. 1 . هر چی محصولات صهیونیستی تو بازار هست رو جمع می کنیم. مثلا محصولات نستله (نسکافه) رو تو مغازه ها نمی فروشیم . 2 . فانتا نمی خوریم . تازه اسپریت هم نمی خوریم و جلوی عرضه و فروشش رو هم می گیریم . 3 . کوکاکولا نه می خوریم و نه تولید می کنیم. تازه اونم تو مشهد امام رضا علیه السلام 4 .کارخونه نوکیا افتتاح نمی کنیم. 5 . ماشین اپل نمی ذاریم وارد شه و نمی ذاریم کسی سوار شه . تازه نمی ذاریم تو خیابون راه بره . 6 . فیلمای یهودی و تبلیغ تظلم شون رو از صدا و سیما اصلا پخش نمی کنیم .حتی اگه تام و جری باشه. اون که دیگه به هیچ وجه 6 . کاملا حواسمون هست که در ایام مسابقات جام جهانی به همه تحرکات این دشمن خیلی بی ادب توجه کنیم و اگر به خونه های 7 . جلوی عرضه هر گونه نسکافه به شکل گسترده رو در مراکز علمی و خرید و کلاس های زبان و غیر ذلک به شدت می گیریم. 8 . اجازه هر گونه استفاده ( البته نه به منظور تبلیغ بلکه صرفا استفاده ) از محصولات نایک ؛ تیمبرلند و ......... رو توسط ورزشکاران و کلا اصلا فرهنگ مون رو اجازه نمی دیم که شبیه فرهنگ صهیونیستی بشه . نه تبلیغات تلویزیونی و نه بانکداری و نه مصرف گرا این جمله در آکولاد و کروشه و پرانتز قرار داره و کلی سیستم امنیتی در پس اون قرار گرفته تا هر کسی اون رو نشنوه و اصلا یه به اینا می گن رگ دینی و عرق مذهبی و غیرت که با نوش جان شیر حیوانات دراز گوش و مهاجرت به بلاد انگل ستان به تاراج برده شد . و خدا خیر بده همه اونایی رو که قبلا ،فعلا و بعدا به همین نوع از دفاع از مردم مظلوم فلسطین و سایر مستضعفان می پردازند و به یا محمد و یا علی برچسبها: [ سه شنبه 85/11/24 ] [ 10:28 صبح ] [ خدابیامرز ]
سرباز بیچاره رو پیدا کرده بود و د سوال کن. یکی نبود بهش بگه آخه خبرنگار حسابی باسوادتر از این پیدا نکردی که گیر بدی! و چه سوالای مهمی ! -شما از عاشورا چی می دونی و کی رو می شناسی ؟ - حضرت ابالفضل . آدم خوبی بود. - فرمانده لشکر بود. چه ویژگی داشت؟ - فداکار بود . -تو به عنوان یه سرباز چه درسی از اون حضرت گرفتی ؟ - والله چی بگم . من این جا وقت ندارم . اگر تو شهر خودمون بودم الان کلی گریه می کردم براش. و این همه اون چیزی بود که جوون این مملکت و به عنوان یه سرباز از عاشورا یاد گرفته بود. باید برای ابالفضل گریست . مونده بودم تو کف این خبرنگار خوش ذوق و اون سرباز مسلمون بچه شیعه که ابالفضل رو فقط با گریه می شناخت . و در جایی که می تونست بهترین الگوی عملی رو داشته باشه چی می گفت. ای بابا ! یکی هم نیس به خودم بگه آخه به تو چه که به این خبرنگاره گیر دادی . نکنه تو هم بیچاره تر از این خبرنگار پیدا نکردی؟ تو که این قد مدعی هستی از عاشورا چه الگویی گرفتی و دیگه رفتم تو فکر راستی رد پای عاشورا تو زندگی ما کجاست؟ بوی غیرت؛ شهامت؛ ولایت پذیری؛ نماز با حال ؛ ایثار ؛ روح برادری ؛ عشق با قرآن ؛ خود رو ندیدین و ذوب در ولایت شدن ؛ عزتمندی ؛ مردونگی ؛ .......... و اگرما تو کربلا بودیم کدوم ور مرز بودیم ؟ اگه امروز عاشورایی بر پا بشه ما کوفی می شیم یا کربلایی ؟ مگه نه این که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا؟ پس من و شما هم الان تو کربلاییم. تو همین دنیای مجازی و واقعی . تو همین فضای نت و بلاگ و ..... چقد مولامون رو می شناسیم که تردید نکنیم؟ وای از کربلایی که امروز برپاست و ما خیلی راحت از کنارش گذر می کنیم و غافل تراز کوفی هاخودمون رو تو صف خودی ها حس می کنیم ! و وای از امتحان و بلایی که در اون گرفتاریم و هزار وای و وای دیگه ! و امان از اون لحظه ای که ما رو بخونن و ما جوابی برا پس دادن نداشته باشیم ! شما رو به خدا قصه شفاعت رو پیش نکشین که بهتر بلدم .اما باید یه چیزی برا عرضه داشت که لیاقت شفاعت رو هم پیدا کرد. برچسبها: [ جمعه 85/11/6 ] [ 2:59 عصر ] [ خدابیامرز ]
عشق در مکتب حسین زانو می زند و راه و رسم عاشقی به خط خون رقم می خورد.نینوا حدیث عاشقی را از نای بریده می نوازد و کربلای دلدادگی تجلی گاه عشق می شود. حسین قتیل عشق ، کربلا قبله گاه عشاق و عاشورا فصل شوریدگی آنانی می شودکه میثاق الست شان را به تمنای بزم می و میخانه علقمه و فرات سروده اند. ساقی علمدار می شود و علمدار ساقی و اشک انتظار خدا در شط اشتیاق می چکد تا سقا مشک پر کند و سرمستان باده معرفت در تلاطم دریای مواج وجود شهد شهادت را به گوارایی فرجام عشق بنوشند. و اینک عرش عارفانی را به تماشا نشسته است که پیمانه لبریز کرده اند و حماسه وصل می سرایند. و زین پس فصل باران نیزه ها و غزل خوانی لیلی است . فریاد خار است و گوشوار به غارت رفته. تفسیر اشک است و سوز من الذی ایتمنی علی صغر سنی و فصل غربت همه آدینه های بی ندبه و تنهایی او که در سوگ خدای عشق هر بامداد و شامگاه مویه به خون می کند و در هر قد قامتی نوای هل من ناصر ینصرنی سر می دهد. و من و تو .................. ؟ برچسبها: [ یکشنبه 85/11/1 ] [ 11:11 عصر ] [ خدابیامرز ]
وقتی مجمع وبلاگ نویسان مسلمان تشکیل شد. وقتی اول که وارد می شدی احساس غریبی می کردی و کمی بعد یادت می رفت که تازه واردی. وقتی مرام نامه مجمع با کلی شور و حال قرائت شد ! وقتی اون قدر شلوغ شد که دیگه نمی شد نفس بکشی. وقتی هر چند دقیقه یه بار یه فیلم از روایت فتح پخش می شد و تو رو تو حال وهوای قدیما می برد و یادت می نداخت که یه وقتی تو همین شهر سیدی زندگی می کرد که تازه وقتی رفت زنده شد. وقتی محمد مسیح مهدوی اکس نخورده دچار توهم توطئه می شد. وقتی آقای شیرازی مدیر بلاگفا وارد شد و یک دانش ناپذیر پاچه خواری می کرد. وقتی نام امام خمینی (ره) برده شد و عجب که جمع بچه مثبتا هم با مصیبت فزاینده ای یک صلوات بی حال فرستادند و دومی شو با تذکر. وقتیهی اسم این اقای منتظر قائم رو می اوردند و تو مجبور می شدی به احترام نام صاحب اسمش از جات بلند شی و همه چپ چپ نگاهت می کردند. وقتی به یاد حسن از نور یکی از پست هاشو خوندن . وقتی خسته از هر چی ایسم اومده بودی تو جمع بچه مثبتا راحت بشینی و این جا هم در امان نبودی. وقتی مسعود ده نمکی و حمید داوود آبادی جیم فنگ شدند و کسی به روی خودش نیاورد. وقتی آقای مزارعی تریبون مجری رو گرفته بود و ولش نمی کرد. وقتی که باز هم خانم ها در اقلیت و سکوت به سر می بردند.وقتی میز بانان محترم هی تپق می زدند . وقتی آقای نیلی مشاور جوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خیلی بزرگانه حرف می زد و نفهمیدیم چه جوری سر از طالوت و جالوت در آورد (یعنی وقتی خودمان داشتیم حرف می زدیم ) وقتی مدیر محترم پارسی بلاگ سید بزرگوار قدم رنجه فرمودند . وقتی این جواد مزارعی آگهی بازرگانی می شد. وقتی صدرا قاضی وارد شد و انگار نه انگارکه صندلی خالی هم هست و می توان نشست . وقتی میکروفن ها خش خش شان از صدای آدم ها بلند تر بود. وقتی اون قدر احساس کردی که همه خودی هستن و پشیمون شدی از این که فرمت رو کامل پر نکردی . وقتی که وقت پذیرایی شد و بدون هیچ خلاقیت وبلاگ نویسانه ای باز هم یه ساندیس و کیک بهت دادن . وقتی آقای منتظر قائم مجمع رو با نشست تلویزیونی با صادق زیبا کلام عوضی گرفته بود. وقتی یه دفعه یادت رفت وسط همین تهرانی و از نماد های مثلا تمدن دیگه خبری نبود . وقتی یک دانش نا پذیر شبیه آدمک های کامپیوتری می شد . وقتی سرباز گمنام امام زمان (عج) وارد شد و جهت اینکه از گمنامی در بیاد ،وسط حرفای آقای نیلی براش صلوات فرستادن . وقتی پیش کسوت های وبلاگ نویسی هم آمده بودند. وقتی آقای منتظر قائم یادش اومد که محرم نزدیکه و اگه یاد آقا ابا عبدالله رو نکنه خیلی نا مردیه. وقتی یادمون رفت که برا سلامتی رهبر حتی یه صلوات بفرستیم. وقتی جایی برای نماز خوندن خانم ها نبود. وهزار تا وقتی دیگه ............ جای تو خالی بود . خیلی خالی حسن آقای ازنور.......................
برچسبها: [ جمعه 85/10/29 ] [ 8:42 صبح ] [ خدابیامرز ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |